بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*



1 – عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیکه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زیر را مقایسه کنید:
- ( من) دوستت دارم
- ( من) برات می میرم
- (برای من) هیچکس مثل تو نمیشه
- ( من ) همیشه به فکر توام
-( من) را فراموش نکن
- ( من ) از تو رنجیدم
در حالیکه در عشق، توجه به حالتها و لذتهای خود نیست. و خواست و شرایط معشوق جایگزین خودخواهی فرد می شود.
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای

2 – هوس پاسخ به یک نیاز جسمانی و روانی است، مثل نیاز به آب، نیاز به اکسیژن ، نیاز به غذا. ولی عشق فراتر از یک چنین نیازی هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشکوفایی فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمی کند، کوچک نمی کند. عشق عزت و احترام دارد و این احترام از روی بی نیازی و بزرگی عشق حاصل می شود. شاید در فیلم ها دیده و شنیده باشید که فردی می گوید« من عشق را گدایی نمی کنم».
هر چه جز عشقست، شد ماکولِ[1] عشق
دو جهان یک دانه پیش نَولِ[2] عشق
دانه یی مر مرغ را هرگز خورَد؟
کاهدان مر اسب را هرگز چَرَد[3]؟
3 – عشق محدود کننده و زندانی کننده معشوق نیست. عشق آزاد کننده است. اگر فردی را مجبور کنیم که همه علائق ، سلیقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بیندیشد، او را محدود به خودمان کرده ایم، نه اینکه عاشق خودکرده باشیم. در واقع این عشق نیست، این یک هوس است و ما را وابسته به شخص دیگری نموده است.
آنکه او بسته غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
باغ سبز عشق، کو بی منتهاست
جز غم و شادی درو بس میوه هاست
عاشقی زین هر دو حالت، برترست
بی بهار و بی خزان ، سبز و ترست
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق، دریایی ست قعرش ناپدید.

4 – عشق با بدبینی و سوء ظن همراه نیست. عشق یک اعتماد است. یک اطمینان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت یک آگاهی عمیق به وجود می آید. لذا ابتدا اعتماد به وجود می آید و بعد عشق منعقد می شود.
بعضی ها می پرسند «باید اول عاشق شد بعد ازدواج کرد یا اول ازدواج کرد بعد عاشق شد؟!»
در جواب باید گفت: اگر بعد از ازدواج بخواهی عاشق بشوی که کار از کار گذشته است و آن فرد هر خصوصیت یا رفتار و یا افکار و احساسی که داشته باشد، باید تحمل کنید، نام این عشق نیست.
از طرف دیگر بدون بررسی ، شناخت ، تحقیق و ارتباط رسمی چگونه می توان عاشق فردی شد تا در پی آن ازدواج کرد؟ ( یعنی روش عاشق شدن قبل از ازدواج چگونه است)
خلاصه اینکه، طی یک فرایند رسمی که خانواده ها در جریان هستند، و ارتباطات شما آشکار و شفاف هست. با مشورت و بررسی شما و خانواده هایتان از فرد مقابل آگاهی به دست می آورید، تناسب رفتارها، نقاط ضعف ، احساسات و افکار یکدیگر را می سنجید و سایر معیارهای مطلوب را دقیقا ارزیابی می کنید. بدیهی است که اگر این موارد مثبت باشد خواه ناخواه شما عاشق فرد می شوید( نه هوس پیدا کنید).
اما هوس اینست که معمولا به صرف مجاورت ایجاد می شود. همکلاسی، هم محله ای، همکار، فامیل و ...، می بینید، خنده ها و عشوه هایش را حس می کنید، شیطنتها ، بازیگوشی ها، و کلاس گذاشتن هایش را نظاره می کنید، به دلتون می افتد که عاشقش هستید و با خیالات مستمر از او غولی می سازید که فقط بعد از ازدواج شکسته می شود و واقعیت آن روشن می شود. معمولا چنین دو نفری به جای شناخت یکدیگر، انرژی خود را صرف احساسات یکدیگر می کنند، دل میدهند و قلوه می گیرند، هر روز به تعداد زیادی برای یکدیگر می میرند، یا حداقل غش می کنند و تعارفات کلاس بالا نصیب هم می کنند، از وجود یکدیگر ممنون می شوند، از هم زیاد تشکر می کنند، با مطالعاتی که در مورد مخ زنی دختر یا پسر در اینترنت یا ....آموخته اند سعی می کنند طرف مقابل را شیفته خود سازند ( به هر قیمتی)به هم زیاد کادو می دهند، متون ادبی جالب ، آهنگهای احساس نواز، و مبالغه های غیر عقلانی به یکدیگر پیشکش می کنند، کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را یک جا به محبوب خود پیشکش می کنند، و وقت خود را یا با او پر می کنند یا با خیالات او سر می کنند و در خیالات خود او را تک ستاره ای می دانند که آسمان قلب آنها را نورانی می کند، بدون او زندگی معنی و مفهوم و شور خود را از دست می دهد. او یک انسان نیست، یک فرشته است، او هیچ عیبی ندارد، و فقط و فقط مهر و عشق و صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او ، کابوسی وحشتناک هست. مفعول شعرهای تمام ترانه های شاد و غمناک به نوعی به محبوب آنها بر می گردد، واینگونه این احساسات غیر قابل کنترل می شود ، در حالیکه عشق همانطور که گفته شد، فرایند مشخصی از آگاهی می باشد. منظور این نیست که از احساس تهی باشد، نه ، اما احساس یکی از پارامتر های مهم در کنار پارامترهای آگاهی هست که نمی تواند جای خالی دیگر خصیصه ها را پر کند.
احساس انفجار آمیز در رابطه ها منجر به تحریف واقعیت ها شده و آنقدر آب را گل آلود می کند که خود فرد به هیچ وجه قادر به شناخت صحیح طرف مقابل خود نیست. و پس از فروکش کردن احساست، پس از ازدواج ، تفاوت میان خیالات خود و واقعیت ها را درک می کنند.

5 – عاشق، خود را ملزم می داند که حریم عشق و معشوق را رعایت کند و هنجارها را به نفع لذت خود نمی شکند. عاشق در پی کام گرفتن از معشوق، پیش از آنکه این حریم کامل و رسمی شود، نیست. باید کانون خانواده شکل گیرد و انعقاد پیمان زناشویی انجام پذیرد و طرفین مسئولیت زندگی و تعهد کامل را نسبت به هم بپذیرند. هر گونه خلوت، لمس و ارتباطی که جنبه لذت جویی داشته باشد (قبل از تعهد کامل زناشویی و در چارچوب قانون)، صرفا آسیب پذیری عشق را به همراه دارد و این آزمایش کردن عشق نیست، بلکه سیراب کردن هوس و عطش شهوانی است.
عشق هایی کز پیِ رنگی بُوَد
عشق نَبوَد ، عاقبت ننگی بود

6 – چنین مواردی از نشانه های هوس هستند: زودرنجی، قهر و آشتی ، دل خوری، نگرانی، تردید ، عجله در به نتیجه رسیدن، امروز و فردا کردن، زبان بازی کردن، با چند نفر ارتباط صمیمی وعمیق عاطفی گرفتن، رویاپردازی در مورد فرد، چشم پوشی از نقاط ضعف آن شخص و ... ، همه از نشانه های هوس است، در حالیکه عشق ، قامتی رعناتر، بزرگتر ، قوی تر و منحصر به فرد دارد و از همه مهمتر آرامش بخش است و نگرانی از درست رفتن، ندارد. عشق هایی که نگرانی آفرین، اضطراب آور و دمدمی مزاج و به ظواهر فرد بستگی دارد، همان هوسها هستند که « محور من» در آنها قوی است . یعنی فرد همه چیز را برای خودش می خواهد ، نه معشوق
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
شاد باش ای عشقِ خوش سودای ما
ای طبیبِ جمله علت هایِ ما
ای دوایِ نخوت و ناموسِ ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسمِ خاک از عشق ، بر افلاک شد
کوه، در رقص آمد و چالاک شد

7 – عشق پیش نیاز لازم دارد.
یعنی فرد باید رشد کند و از مراحلی بگذرد تا نوبت به عاشق شدن برسد. کسی که هنور با والدینش درگیر است، سازگاری با همکاران ندارد، رابطه صمیمانه ای با دوستانش ندارد. افسرده و مضطراب است، تصمیم های مهمی در زندگی نگرفته یا به اجرا در نیاورده است، از این شاخه به آن شاخه می پرد، هدف زندگی خود را شفاف ترسیم نکرده است. و حتی در انتخاب هنجارها به انتخاب ثابتی برای وضع ظاهری ، پوشش و نحوه رفتارش نرسیده است و مردد بوده و روز به روز شکل به شکل می شود و هویت خود را نیافته است، مانند کودک پیش دبستانی است که برای اردو به دانشگاه رفته باشد، او هرگز نمی تواند در نقش دانشجو باشد. حتی اگر بر روی صندلی های دانشگاه بنشیند. لذا عشق پس از بلوغ عاطفی ، بلوغ اجتماعی، بلوغ فکری، بلوغ روانی و ...، پیدا می شود، در غیر این صورت فقط هوس خامی بیش نیست.

8 – عشق باید یک وحدت و یکپارچگی بین شما ، افراد و همه هستی ایجاد کند. اگر رابطه دختر و پسری، با پنهان کاری، تعارض ، درگیری با دیگران، احساس گناه، اضطراب، تردید، و قطع روابط اجتماعی با دیگران، مشکل در شغل ، تحصیل ، روابط خانوادگی و ...، همراه هست باید مطمئن شد که هوس، خود را به جای عشق به آنها معرفی کرده است. و چنین شروعی برای رابطه، پایان هایی به مراتب دردناکتر و فجیع تر به همراه دارد.
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق، دریایی ست قعرش ناپدید



اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

منبع:

javan-online

دسته ها : سرگشتگی

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

متأسفانه این معضل همچنان پابرجا است، چه این که بسیارى از پدران و مادران براى حل معضل عزوبت فرزندانشان و گریز از پیامدهاى منفى آن تلاش کرده اند، ولى پس از رنجى دراز با این که درهاى بسیارى را کوبیدند موفق به حل آن نشده اند.
راستى علت این درماندگى چیست و نقص کار در کجاست؟ با این که در روایات بسیارى به وضوح بر نقش عظیم والدین در به سرانجام رسیدن این عمل تصریح شده است چرا این پدران و مادران در حل این مشکل موفق نشده اند؟
جواب این است که بسیارى از پدران و مادران در حل مشکل عزوبت فرزندانشان جدّى نیستند، و گرنه رویگردانى آنان از سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در امر ازدواج و سفارش اسلام به شتاب کردن در تزویج پسران و دختران، هیچ دلیل و معناى منطقى ندارد.
مى بینیم پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به منظور آسان کردن امر ازدواج به کاستن مقدار مهریه ها دعوت کرده فرموده اند: برترین زنان امت من زیباروى ترین و مهر اندک ترین آنانند(87). همچنین حضرتش مسلمانان همه عالم را، به ساده زیستن در زندگى فرا خوانده و فرموده اند که مادیات را به مانعى براى ازدواج بدل نکنند و مؤمن را کفو و همتاى مؤمن دانسته اند. حسب و نسب و مال و خانه و مانند آن در اسلام و آموزه هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان پاکش جایى ندارند، اما ـ متأسفانه ـ این سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)امروز مورد عمل مسلمانان قرار نمى گیرد.
بسیارى از پدران ومادران در این زمانه از سنّت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم)روى برتافته و به مادیات توجه داشته، براى ازدواج شروطى گذاشته اند که عملاً از تزویج دختران و پسرانشان جلوگیرى مى کند. براى نمونه، این که پسر باید دارا و برخوردار از مال و موقعیت ممتاز اجتماعى باشد، و یا دختر از خانواده اى ثروتمند باشد و یا نظایر آن. با این حال توقع دارند که از معضل تجرد که گریبان گیرشان شده رها شوند. شگفتا! با چنان رویگردانى آشکار، چگونه این رهایى امکان دارد؟! براى این که پدران و مادران در حل مشکل عزوبت فرزندانشان توفیق یابند، باید به سنّت هاى اسلامى در ازدواج بازگردند و با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پیمان ببندند که به سفارش هاى مهمّ ایشان در این باره پایبند باشند، چرا که در غیر این صورت، معضل تجرد دختران و پسران همچنان بر کشورهاى ما حاکم خواهد بود و پدران و مادران به خاطر پیامدها و مشکلاتى که مجرّد ماندن فرزندانشان به وجود آورده، در رنج خواهند ماند.
حسین بن بشار مى گوید: درباره مردى که براى خواستگارى [دخترم] آمده بود، به امام باقر(علیه السلام) نامه اى نوشتم و از ایشان کسب تکلیف کردم، حضرت چنین پاسخ دادند:
من خطب إلیکم فرضیتم دینَهُ و أمانَتَهُ کائناً مَن کانَ فزوِّجوه، إلاّ تفعلوه تَکُن فتنةً فی الأرضِ و فساد کبیر(88)؛ هر کس در هر موقعیتى به خواستگارى نزد شما آمد و دیندارى اش را پسندیدید و او را امین یافتید، او را همسر دهید که اگر چنین نکنید، در زمین فتنه و تباهى بزرگى پدید خواهد آمد.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده اند:
إنّما أنا بشر مثلُکُم أتزوّجُ فیکم و اُزَوِّجُکُم إلاّ فاطمة فإنّ تزویجهَا نَزَلَ مِنَ السماءِ(89)؛ من نیز بشرى مثل شما هستم که در میان شما ازدواج مى کنم و به شما همسر مى دهم مگر فاطمه را که همسرى او از آسمان فرو فرستاده شده [و به فرمان الهى] است.
امام جعفر صادق(علیه السلام) نیز مى فرمایند:
المؤمنون بعضُهُم أکفاءُ بعض(90)؛ مؤمنان، برخى کفو و همتاى برخى دیگرند.

ادامه دارد ...


برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*


در مقابل چنین توجیهاتى، شایسته است بگوییم: ازدواج مورد نظر اسلام به هیچ وجه موقوف و مشروط به این گونه امور نیست، بلکه این داستان کاملاً معکوس است.
جوانان مجرّد بسیارى دیده ایم که؛ بدون داشتن حتّى یک ریال سرمایه ازدواج کرده اند.
پدرم(رحمه الله) درباره ازدواج خواهرش نقل مى فرمود که مرحوم سید عبدالهادى شیرازى(قدس سره) (که پس از مرحوم آقاى بروجردى(رحمه الله) مرجع اعلاى مسلمانان شد)، زمانى که مى خواست با خواهرم ازدواج کند، هیچ چیز نداشت و جهاز او تنها یک لباس بود. خلاصه این که این دختر جوان با کمال سادگى از اتاق ما به اتاق شوهرش که در همان خانه بود، منتقل شد!
شایان توجه است که روایات اسلامى تأکید مى کنند که هر کس در فقر و نیازمندى ازدواج کند، این کار باعث گشایش مالى او مى شود. برخى از این روایات را پیش تر آوردیم و در این جا به برخى دیگر اشاره مى نماییم.
از امام صادق(علیه السلام) نقل است که فرمودند: مردى نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)آمد و از نیازمندى خود نزد ایشان شکایت کرد. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به او فرمودند: ازدواج کن. او ازدواج کرد و از رهگذر این ازدواج روزى اش افزایش یافت(84).
اسحاق بن عمار از امام صادق(علیه السلام) پرسید: نقل شده که مردى نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و از فقر و نیازمندى خود شکایت نمود. پیامبر به او دستور دادند که ازدواج کند، و او چنین کرد. ولى دوباره آمد و از فقر، به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شکایت کرد و حضرت دوباره او را امر به ازدواج کردند، تا این که سه مرتبه از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) امر به ازدواج شد. آیا این حکایت درست است؟ امام صادق(علیه السلام) فرمودند: آرى درست است. و سپس فرمودند:
...الرزق مع النساء و العیال(85)؛ روزى همگام زنان و خانواده است.
نیز از آن حضرت نقل شده که یکى از جوانان انصار نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و از حاجتمندى خود شکایت کرد. حضرت به وى فرمودند: ازدواج کن. جوان [رفت و در راه با خود] گفت: خجالت مى کشم که نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بازگردم. در این میان یکى از مردان انصار به او رسید و گفت: من دخترى زیبا دارم. و او را به همسرى آن جوان درآورد. خداوند روزى اش را افزون کرد. تازه داماد نزد پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)رفت و داستان خود را باز گفت. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
یا معاشر الشباب! علیکم بالباه(86)؛ اى گروه جوانان! بر شما باد به همسر گزیدن.



ادامه دارد ...


برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*



سخنى با مجرّدان

استحباب ازدواج، منحصر به ثروتمندان وکسانى نیست که توان فراهم آوردن مقدمات آن را دارند، بلکه این استحباب حتى شامل فقرا و بى بضاعتان که توان ازدواج ندارند نیز مى شود که توجه به این نکته کمک فراوانى در حل مشکل عزوبت خواهد کرد.
روزى یکى از اصحاب جوان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نزد ایشان آمد و گفت: من و مادرم مالى نداریم که غذاى امروزمان را تهیه کنیم. او انتظار داشت که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) چیزى به او بدهد، امّا حضرت به او فرمودند: ازدواج کن!. آن جوان گمان کرد که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) سخنش را درست نشنیده و لذا دوباره گفت: من مالى ندارم که حتى غذاى امروز ظهرم را تهیه کنم. آن وقت چگونه ازدواج کنم؟! رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) باز فرمودند: ازدواج کن! مرد جوان نیز سخنش را تکرار کرد و این بار هم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به او فرمودند: ازدواج کن!
او از این که مى دید پیامبر کریم ـ که حتى لباس و غذاى خویش را به دشمنانش مى داد چه رسد به مسلمانان ـ چیزى به او نمى دهد، در شگفت شد. لذا نزد مادرش بازگشت و او را از سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آگاه ساخت. مادر گفت: به یقین، حکمتى در آن [برخورد] وجود دارد. سپس با اجازه فرزندش دختر همسایه را براى او خواستگارى کرد و همان روز ازدواج صورت گرفت و دختر جوان در کمال سادگى و بى هیچ تکلّف و مانع تراشى به خانه شوهر آمد. پس از ازدواج، مرد جوان به فکر فرو رفت و با خود اندیشید که نمى توان دست روى دست گذاشت و همسر و مادر را بدون لوازم زندگى رها کرد. از این رو، به بیرون مدینه رفت و مقدارى هیزم جمع کرد و به شهر برد و به دو درهم فروخت؛ با یک درهم غذایى تهیّه کرد و درهم دیگر را ذخیره نمود تا با آن تبرى بخرد. وقتى چهار درهم جمع نمود، تبرى خرید تا بتواند به راحتى و بى آنکه خارى به دستانش بنشیند، هیزم ها را قطع کند. چندى بعد شترى خرید تا بتواند هیزم ها را به راحتى به بازار ببرد. او هر روز صبح به صحرا مى رفت و با تبرش هیزم بسیارى جمع آورى مى کرد و در بازار شهر مى فروخت.
چندى نگذشت که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) او را در مدینه دید که شترى را به دنبال خود مى بَرَد. از او درباره شتر سؤال فرمود. جوان داستانش را براى حضرت حکایت کرد. آن گاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به او فرمودند: به تو گفتم که ازدواج کن! و او با گذشت زمان و کار مداوم یکى از ثروتمندان مدینه شد.
روایات اسلامى به روشنى بر استحباب ازدواج حتى در صورت فقر و نادارى تأکید مى کند و برخى از روایات، ازدواج را باعث فراهم شدن رزق دانسته است. براى نمونه، از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل شده است که فرمودند:
التَمِسوا الرزق بالنکاحِ(78)؛ با ازدواج رزق بجویید.
و فرمود:
من ترک النکاحَ مخافَةَ العیلَةِ فقد أساء الظنَّ بربِّهِ، لقوله تعالى: (إِن یَکُونُوا فُقَرَآءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَ سِعٌ عَلِیمٌ)(79)؛ هر کس از ترس فقر ازدواج نکند، به خداى خویش بدگمان شده است، چون خداى تعالى مى فرماید: اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خویش بى نیاز خواهد کرد و خدا گشایشگر داناست(80).
و فرمود:
اتخذوا الأهل فإنّه أرزق لکم(81)؛ همسر گیرید که بهترین راه براى کسب روزى است.
و فرمود:
من سرّه أن یَلْقَى اللهَ طاهراً مطهَّراً فلیلقِه بزوجة و مَن ترک التزویجَ مخافةَ العیلة فقد أساءَ الظنَّ باللهِ عزّوجلّ(82)؛ هر کس دوست دارد پاک و پاکیزه خدا را ملاقات کند، با داشتن همسر حضرتش را ملاقات کند و هر کس از ترس فقر ترک ازدواج کند، به خداى عزّوجلّ بدگمانى کرده است.
و در آخرین روایتى که ذکر مى کنیم، آن حضرت سفارش مى فرمایند:
زوّجوا أیاماکم فإن اللهَ یُحَسِّنُ لهم فی أخلاقِهِم و یُوَسَّعُ لهم فی أرزاقِهِم و یزیدُهُم فی مروّاتهم(83)؛ زنان و مردان بى همسر خود را همسر دهید؛ چرا که به یقین خداوند اخلاقشان را نیکو و روزى شان را افزایش خواهد داد و بر جوانمردى و سخاوتشان مى افزاید.

ادامه دارد ...



برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

ساده زیستى

یکى دیگر از فاکتورهاى مهمى که مسأله ازدواج دختران و مشکل عزوبت را آسان مى کند، ساده زیستى و عدم تقیّد به امور مادى و به دورافکندن آداب و رسوم غیر ضرورى است؛ مانند برگزارى جشن ها، لزوم داشتن خانه و اتومبیل و نظایر این ها. داستان ازدواج حضرت زهرا(علیها السلام) در این باره شنیدنى است.
ابن عباس مى گوید: هریک از اصحاب درباره ازدواج با فاطمه زهرا(علیها السلام)سخن مى گفت، ولى اگر کسى در این باره با رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)صحبت مى کرد، آن حضرت مى فرمودند: منتظر دستور از آسمان هستم، همانا کار او مربوط به خداى متعال (و وابسته به اذن خاص او) است.
روزى سعدبن معاذ انصارى به امیرمؤمنان على(علیه السلام) گفت: به خدا قسم، گمان نمى کنم که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) براى فاطمه(علیها السلام) جز تو را بخواهد.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) در پاسخ او مى فرمایند: من که از (مال) دنیا چیزى ندارم. و ایشان مى داند که نه دینارى دارم و نه درهمى.
سعد حضرت را سوگند مى دهد که براى خواستگارى خدمت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) برود. امیرمؤمنان على(علیه السلام) به او مى فرمایند: (بروم) چه بگویم؟!
سعد مى گوید: به پیامبر بگو: نزد شما آمده ام تا با اجازه خدا و رسولش از فاطمه دختر محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) خواستگارى کنم.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) رفت و با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) روبه رو شد. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به او فرمودند: گویا حاجتى دارى! او عرضه داشت: آرى. حضرت فرمودند: مطرح کن. او عرضه داشت: نزد شما آمده ام تا با اجازه خدا و رسولش، فاطمه دختر محمّد را خواستگارى کنم. حضرت فرمودند: خوش آمدى.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) بازگشت و جریان را براى سعد نقل کرد و سعد گفت: مطمئناً او دخترش را به نکاح تو درآورد. او نه اهل عهد شکنى است و نه اهل دروغ. آن شب رسول خدا بلال را فرا خواندند و فرمودند: من دخترم فاطمه را به پسر عمویم تزویج کردم و دوست دارم اطعام به هنگام ازدواج، شیوه امّتم شود. اى بلال! به میان گوسفندان برو و یک گوسفند برگیر و پنج مُد (هر مد 750 گرم) جو فراهم کن و دیگى بزرگ [بر آتش] بگذار تا مهاجرین و انصار را بر گرد آن جمع کنم.
آن گاه به دعوت بلال مردم آمدند و همگى از آن غذا خوردند. نیز به دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بلال ظرف بزرگى را نزد همسران رسول خدا برد و گفت: بخورید و به دیگران نیز بدهید تا بخورند.
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بر جمع همسرانش وارد شد و فرمودند: همانا دخترم را به پسر عموى خویش تزویج نمودم و وى را به او مى سپارم، پس در حق دخترتان کوتاهى مکنید.
آن ها به آماده کردن دختر [پیامبر] پرداخته، او را با زیورهاى خویش آراستند و خوشبویش کردند. در خانه اش نیز کف پوشى پر از لیف خرما گستردند. متکا و عبایى خیبرى و یک طشت و چند کوزه و آبریز، و پرده پشمى نازکى نیز در خانه نهادند. این وسایل پیشتر به فرمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و به وسیله سلمان و بلال براى فاطمه خریدارى شده بود و آن گاه که وسایل یاد شده را نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نهادند اشک ریزان سر به آسمان بلند کرده، گفته بود: اللهمَّ بارِک لقوم جُلُّ آنیتهم الخزف؛ پروردگارا برکت بده به قومى که بیشتر ظروفشان سفال است.
زنان ، ام ایمن را دربان خانه قرار دادند. سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فاطمه(علیها السلام) را صدا زد و هنگامى که او (فاطمه) همسرش را در کنار پدر دید، گریست. آن گاه که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) دست او و على(علیه السلام) را گرفت تا در دست هم بگذارد [این بار نیز] گریست. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند (دخترم): من از پیش خود تو را تزویج نکردم، بلکه خداوند در آسمان متولّى تزویج تو شد. جبرئیل (براى على) خواستگار بود و خداى متعال ولىّ (تو). خداوند به درخت طوبى امر نمود و آن درخت زیورها و حلّه ها و دُرها و یاقوت هایى بار داد و آن ها را افشاند. خداوند به حوریان بهشت فرمود تا گرد آیند و آن ها جمع شدند و [میوه هاى درخت طوبى را] از زمین برداشتند و تا روز قیامت آن گوهرها را به یکدیگر هدیه مى دهند و مى گویند: این نثار(64) فاطمه است. [آن گاه به فاطمه(علیها السلام) فرمودند:] تو را به همسرى بهترین فرد از خاندان خود در آوردم؛ همو که در دنیا و آخرت سرور است و از جمله صالحان.
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) دست فاطمه(علیها السلام) را در دست امیرمؤمنان على(علیه السلام)نهادند و فرمودند: به خانه خویش بروید. خداوند شما دو تن را همساز کند و خاطرتان را آسوده سازد. هیچ کارى نکنید تا نزد شما بیایم.
آن دو به خانه رفته، هریک در جاى خویش نشستند. زنان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز حضور داشتند و میانشان با على حجابى بود و فاطمه در میان زنان نشسته بود. سپس رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و چون داخل شد، جز اسماء بنت عمیس همه زنان، شتابان آن جا را ترک کردند.
اسماء که در هنگام وفات خدیجه(علیها السلام) بر بالین او بود، در آن لحظات خدیجه(علیها السلام) را گریان دید. لذا به او گفت: چرا مى گریى؟! در حالى که تو سرور زنان جهانیان و همسر پیامبرى و او بهشتى بودن تو را بشارت داده است. خدیجه پاسخ داد: به خاطر این نمى گریم. براى آن مى گریم که زن در شب زفاف خویش ناچار به زنى نیاز دارد که سرّش را به او بگوید و از او کمک بگیرد، ولى فاطمه کم سنّ و سال است و مى ترسم که در هنگام زفافش کسى نباشد که متولى امورش شود.
اسماء گفته بود: اى بانوى من! من با تو عهدى خدایى مى بندم که اگر تا آن هنگام زنده ماندم، در این کار جانشین تو شوم.
اسماء خود مى گوید: آن گاه که آن شب فرا رسید و پیامبر به زنان دستور داد که بیرون بروند، آن ها بى درنگ رفتند، ولى من ماندم و هنگامى که خود پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز مى خواست بیرون رود، سیاهى مرا دید و پرسید: تو کیستى؟ گفتم: اسماء بنت عمیس. پیامبر فرمود: مگر به تو دستور ندادم که بیرون بروى؟! گفتم: بله، اى رسول خدا، با این کار قصد سرپیچى از شما را نداشتم، ولى با خدیجه(علیها السلام) عهدى بسته ام. آن گاه داستان را برایشان نقل کردم. حضرت گریست و فرمود: از خدا مى خواهم که تو را از فراز سر و پایین پا و پیش روى و پشت سر و از راست و چپ از شیطانِ رانده شده حفظ کند. آن ظرف را پر از آب کن و به من بده.
ظرف را از آب پر کردم. حضرت با دهان مبارکش آن ظرف را متبرک نمود و سپس فرمود: پروردگارا، این دو از من اند و من از این دو. پروردگارا، همان گونه که پلیدى و گناه را از من دور نمودى و مرا کاملاً پاک ساختى، پلیدى و گناه را از این دو نیز دور کن و آن ها را کاملاً پاک گردان!
آن گاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فاطمه را فراخواند و مشتى [از آن آب] بر پیش رو و شانه ها و وسط سرش پاشید و سپس بر پوست و دوگونه اش دمید و بعد او را در آغوش گرفت و باز گفت: پروردگارا، این دو از من اند و من از این دو هستم پروردگارا همان گونه که پلیدى و گناه را از من دور کردى و مرا کاملاً پاک ساختى، این دو را نیز پاک گردان!
سپس به وى دستور داد تا از آن آب بیاشامد و مضمضه و استنشاق کند و وضو بسازد. بعد ظرفى دیگر خواست و مانند بار اول آن را متبرک ساخت. سپس در را به روى آن دو بست و رفت و پیوسته در حق آن دو دعا مى فرمود تا آن که در حجره خویش قرار گرفت. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در دعا براى آن دو نفر، هیچ کس را شریک و همراه نکرد(65).
هشدار درباره مفاسد
مسلمانان با فراموش کردن سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در امر ازدواج و سهولت آن، به مشکلات و بحران هاى بسیارى گرفتار شده اند. اگر کسى در اوضاع مسلمانان این روزگار تأمل کند، حقیقت مانند آفتاب نیم روز براى او رخ مى نمایاند و به ژرفناکى بحران اجتماعى در جوامع اسلامى پى مى برد و مى بیند که روزبه روز مردم از فزونى فساد و فروپاشى آشکار خانواده؛ ـ که لحظه به لحظه رو به گسترش است ـ بیشتر به فغان مى آیند.
علت اصلى این مشکل را باید در درون خود مسلمانان جُست، چرا که آن ها امور ناپسند از دیدگاه اسلام مانند عزوبت، را سرلوحه زندگى قرار داده، از مستحبّات شرعى مانند ازدواج روى برمى تابند و در نتیجه، فساد در کشورهایشان چهره نموده و زندگى شان به بن بستى تنگ و سخت رسیده است. در حالى که اگر مسلمانان به نکوهیدگى تجرد از نظر اسلام توجه داشتند، به یقین مجردان را به حال خود رها نمى کردند تا با دست خویش خود را در دامان فساد بیندازند و هیچ حرکتى نیز از سوى بزرگترها براى نجات شان صورت نگیرد.
از این رو، بر ملت هاى اسلامى است که به شدت با پدیده تجرد مبارزه کنند و از راه هاى مختلف و با وسایل گوناگون اوج ناپسندى آن را از دیدگاه اسلام بازگو نمایند و جامعه را از فساد و بیمارى هاى بى شمار ناشى از عزوبت، با وسایل ارتباط جمعى نظیر تلویزیون، رادیو، ماهواره، اینترنت، مطبوعات و کتاب، و هم از راه سخن گفتن در مجالس و محافل اجتماعى هشدار داده، متوجه عواقب وخیم این پدیده غیر طبیعى نمایند.
نیز شایسته است مسلمانان ذهن جوانان مجرّد را به احادیثى در نکوهش مجرّد بودن معطوف کنند؛ روایاتى که به برخى از آن ها اشاره کردیم و در این باب نیز برخى دیگر از آن ها را یادآور مى شویم.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
رذال مـوتـاکـم الـعـزّاب(66)؛ پَست ترین مُردگان شما مـجـرّدانـنـد.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: مردى نزد پدرم آمد و پدرم به او فرمودند: آیا زن دارى؟ گفت: خیر. پدرم فرمودند: اگر دنیا و آنچه را که است داشته باشم، ولى شبى را بى همسر بگذرانم، آن را دوست نمى دارم (و برایم ارزشى ندارد). دو رکعت نمازى که مرد همسردار مى خواند، پر فضیلت تر از آن است که مردى مجرد شبش را (به نماز) و روزش را به روزه سپرى کند.
سپس پدرم هفت دینار به او دادند و فرمودند: با این (پول) ازدواج کن. آن گاه از قول رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
إتخذوا الأهل، فإنّه أرزق لکم(67)؛ متأهل شوید که این کار راه دستیابى به روزى را براى شما هموارتر مى کند.
در حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مى خوانیم:
لرکعتان یصلّیهما متزوّج أفضل من رجل عزب یقوم لیله و یصوم نهاره(68)؛ دو رکعت نمازى که مَرد همسردار بخواند، برتر از آن است که مردى عزب شبش را (به نماز) و روزش را به روزه سپرى کند.
در روایت دیگرى آمده است که بیشتر اهل آتش مجرّدانند(69).
از امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز نقل شده که ام سلمه به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) خبر داد که گروهى از اصحاب، [مباشرت با] زنان و خوردن در روز و خواب شب را بر خویش حرام کرده اند. حضرت نزد آنان رفت و فرمودند:
أتَرغَبَون عن النساء؟! إنی آتی النساءَ وأفطِرُ بالنهار وأنام باللیل فمن رَغِبَ عن سنّتی فلیس منّی؛ آیا از زنان دورى مى کنید؟ من [که پیامبرتان هستم] با زنان مباشرت مى کنم و در روز غذا مى خورم و در شب مى خوابم. پس هر کس که از سنّت من روى برگرداند، از من نیست.
آن گاه خداوند این آیات را نازل فرمود:
(یا أیّها الذینَ آمنوا لاتُحَرِّمواْ طیبات ما أحلَّ اللهُ لکم و لا تَعْتَدوا إنَّ اللهَ لا یُحبُّ المعتدینَ * وَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلَـلاً طَیِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ)(70)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، چیزهاى پاکیزه اى را که خدا براى [استفاده] شما حلال کرده، حرام مشمارید، و از حد مگذرید، که خدا از حدگذرندگان را دوست نمى دارد * و از آنچه خداوند روزىِ شما گردانیده، حلال و پاکیزه را بخورید، و از آن خدایى که بدو ایمان دارید، پروا دارید.
آنها گفتند: اى رسول خدا، ما براى انجام دادن آن قسم خورده ایم.
اینجا بود که آیه بعد نازل شد و فرمود:
(لاَ یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِى أَیْمَـنِکُمْ ...)(71)؛ خدا شما را به سوگندهاى بیهوده تان مؤاخذه نمى کند ...(72).
همچنین رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرمایند:
المتزوّج النائم أفضلُ عندَ اللهِ من الصائمِ القائمِ العَزَبِ(73)؛ متأهل خفته، نزد خداوند برتر از عزب روزه دار نمازگزار است.
نیز روایت شده است که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از مردى به نام عکّاف پرسیدند: آیا همسردارى؟ گفت: نه یا رسول الله!. حضرت دوباره پرسیدند: آیا کنیزى دارى؟ گفت: نه یا رسول الله!. حضرت فرمودند: آیا تمکن مالى دارى؟ گفت: آرى. حضرت فرمودند: ازدواج کن و گرنه از گناهکاران خواهى بود(74). و به روایت دیگرى فرمودند: ازدواج کن و گرنه از راهبان نصرانى خواهى بود(75). و به نقل دیگر فرمودند: ازدواج کن و گرنه از برادران شیطان خواهى بود(76).
نیز از ایشان نقل است که فرمودند:
أربعة یلعنهم اللهُ مِن فوقِ عرشِهِ و یؤمّنونَ الملائکةُ رجل یتحفّظ نفسَهُ و لایتزوّج و لاجاریةَ له، کی لایکون لَهُ ولد...(77)؛ چهارتنند که خداى تعالى ایشان را در عرش خود لعنت مى کند و فرشتگان آمین مى گویند؛ [یکى] مردى که خویشتن دارى مى کند و ازدواج نمى نماید و کنیزى هم ندارد؛ تا فرزندى نداشته باشد

.

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

 

تقدیم به مادر خوبیها

رسول اکرم (ص) فرمودند:

«اگر تمامی حسن و کمالات در شخصی تجسم یابد،

 هر آینه او فاطمه(علیها السلام) خواهد بود؛

 بلکه فاطمه(علیها السلام) از تمامی حسن و کمالات بالاتر است.

به درستی که دخترم فاطمه (علیها السلام)، از نظر شرافت و کرامت بهترین اهل زمین است».

 مقتل خوارزمی: ج 1، ص 60_ فرائدالمسطین: ج 2، ص 68.

 

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ 

دسته ها :

  بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

 

کم بودن مهریه مهم ترین عاملى است که ازدواج دختران مجرد را تسهیل مى کند و از دیگر سو اسلام از تعیین مهریه سنگین نهى فرموده است. در احادیث نیز با اشاره به این مطلب آمده است که خوشبختى زن در اندک بودن مهریه او و شومى او در بسیار بودن آن است.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) نیز فرمودند:
لا تغالوا فی مُهورِ النساءِ فتکونَ عداوةً(56)؛ در (مقدار) مهریه زنان، از حد تجاوز نکنید که باعث دشمنى مى شود.
و نیز روایت شده است که یکى از نشانه هاى خجستگى زن، اندک بودن مهریه او و یکى از نشانه هاى شومى زن بسیار بودن مهریه او است(57).
در دسته دیگرى از روایات آمده است: زنى که مهر او کمتر باشد، بهتر است. اینک به برخى از این روایات اشاره مى کنیم. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
أفضلُ نساءِ أمّتی أصْبَحهُنَّ وجهاً و أقلَّهُنَّ مِهراً(58)؛ برترین زنان امت من زیباروى ترین و کم مهریه ترین آن ها است.
این حدیث شریف به خوبى آشکار مى کند که در اسلام بر کم بودن مهریه توجه شده است. از این رو مهریه نباید به مانعى بر سر راه ازدواج جوانان درآید. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) دختر والا مقام خویش را با مهریه اى ناچیز به خانه شوهر فرستاد تا به همگان بیاموزد که مهر بالا و نظایر آن ضامن موفقیت در ازدواج نیست، بلکه شرط آن ایمان، تقوا و اخلاق نیک است. در چند روایت از امام صادق(علیه السلام) به اندک بودن مهریه حضرت زهرا(علیها السلام)اشاره شده است. در روایتى آمده است: حضرت على(علیه السلام) براى ازدواج با فاطمه(علیها السلام) یک روپوش مخمل راه راه ساده ـ که اندکى از مخمل آن از بین رفته بود ـ و یک پیراهن و یک زیرانداز از جنس پوست قوچ مهریه داد(59).
در روایت دیگرى آمده است: رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) حضرت فاطمه(علیها السلام) را به همسرى امیرمؤمنان(علیه السلام) درآورد با مهریه اى معادل یک زره حطمیّه و فرش خانه آن ها پوست قوچ بود و هنگامى که مى خوابیدند زیراندازى پشمین زیر خود مى انداختند(60). بنا بر روایتى دیگر، زرهى که به عنوان مهریه در نظر گرفته شده بود سى درهم ارزش داشت(61).
دسته دیگرى از روایات، به کاستن از مقدار مهریه دعوت مى کند و بر آن پا مى فشارد تا هم به ازدواج ترغیب کند و هم روند آن را تسهیل نماید. شخصى از امام صادق(علیه السلام) سؤال کرد: کمترین چیزى که مجاز است به عنوان مهر قرار گیرد، چیست؟ حضرت مى فرمایند: مقدارى شکر(62).
نیز از آن حضرت روایت شده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بیشترین مهرى که براى دختران خود و نیز کابین همسران خویش در نظر گرفت دوازده اوقیّه (هر اوقیّه چهل درهم) و یک نشّ (بیست درهم) بود(63).
متأسفانه این سنّت مؤکد اسلامى نزد مسلمانان این روزگار مورد بى توجهى قرار گرفته است، چه این که پسران جوان روزگار ما به دلیل مهریه هاى سنگین و طاقت شکن و انبوهى از شروط مادى که خانواده دختر بر گرده طرف مقابل مى نهند، هماره از این سنت رویگردان و گریزان هستند.
از این رو، اگر بخواهیم دختران جوان را به خانه بخت روانه کنیم تا بر مشکل عزوبت فایق آئیم و از پیامدهاى منفى بسیار آن رهایى یابیم، باید با این سنّت اسلامى آشتى کنیم و در محافل به تبلیغ و تأکید بر آن بپردازیم، باشد که مسلمانان از خواب غفلت بیدار شوند و با شناخت مصیبت وارد آمده بر خویش، به این سفارش اسلام پایبند گردند. شایان توجه است که، تا گذشته اى نزدیک معضل عزوبت در میان مسلمانان مطرح نبود؛ چرا که مهریه ها از مقدار «مهرالسنه» تجاوز نمى کرد و در بسیارى از اوقات نیز کم تر بود، امّا امروز، سایه شوم فاجعه اجتماعى و اخلاقى ناشى از مجرد ماندن جوانان و بالا رفتن سن ازدواج زندگى همگان را تحت الشعاع قرار داده است.

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
 

 بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

 

ازدواج به هنگام

یکى از امور مهمّى که اسلام براى حل مشکل عزوبت مطرح کرده، تشویق شدید به ازدواج زود هنگام است که در نتیجه، از ابعاد این معضل مى کاهد. در تاریخ مى خوانیم که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) دختر ارجمند خویش فاطمه(علیها السلام)را در نه سالگى به همسرى امیرمؤمنان(علیه السلام) درآورد. بى تردید حضرتش این کار را نه به خاطر ملالت از دختر که براى آموزش مسلمانان انجام داد و از سوى خداى متعال بدان مأمور بود.
روایات اسلامى مسلمانان را از به تأخیر انداختن ازدواج دختران باز داشته است، بر اهمّیت تسریع در این کار تأکید مى کند. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)آمده است: خداى عزّوجلّ هیچ چیز از امور مورد نیاز انسان ها را فرو نگذاشت و همه را به پیامبرش(صلى الله علیه وآله وسلم) آموخت. یکى از آموزه هایش این بود که: روزى رسول خدا بر منبر رفتند و پس از حمد و ثناى خدا فرمودند: «اى مردم! جبرئیل از خداوند براى من پیام آورد که دختران باکره مانند میوه درختانند؛ هرگاه که میوه هاشان برسد ولى چیده نشود، خورشید میوه را فاسد مى کند و باد آن را (مى کَند و) مى پراکند. دختران باکره نیز این گونه اند؛ هرگاه به مرحله زنانگى (بلوغ) برسند، ناگزیر باید شوهر اختیار کنند، و گرنه چون بشرند (و بشر در معرض فساد است) از فساد در امان نخواهند بود.
در این هنگام مردى برخاست و عرض کرد: (دخترانمان را) به چه کسى تزویج کنیم؟ فرمودند: به کفوها (هم سنگ). پرسید: کفوها کیانند؟ فرمودند: مؤمنان کفو یکدیگرند، مؤمنان کفو یکدیگرند(54).
همچنین رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرمایند:
من سعادَةِ الرَّجُلِ أن لا تَحیضَ ابَنتُهُ فی بیته(55)؛ از [نشانه هاى] خوشبختى مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند [یعنى هرچه زودتر ازدواج کند].

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
 

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*



مشارکت خیّران

از دیگر راه کارهاى حل مشکل تجرد در میان جوانان این است که بازرگانان و انسان هاى خیّر را تشویق و ترغیب نمود تا در طرح هاى کلان ازدواج مشارکت نمایند و امر ازدواج را براى هزاران دختر و پسر جوان تسهیل کنند و زمینه تشکیل یک خانواده سالم را براى آنان فراهم سازند(45).
فقیهان و محدّثان از ضرورت این اصل غافل نبوده، در کتاب هاى خویش بخش هایى را به مسائلى چون؛ استحباب پا در میانى و تلاش براى ازدواج دیگران و ضرورت پرهیز از تلاش براى ایجاد جدایى میان زن و شوهر و تباه کردن رابطه آن دو اختصاص داده اند. بیش از هر سخنى، توجه به برخى از روایات وارد شده در این باره سودمند است. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)مى فرمایند:
مَن عَمِلَ فی تزویجِ حلال حتى یجمَعُ اللهُ بینهما زَوَّجَهُ اللهُ من الحورِ العینِ و کانَ لَهُ بکلّ خُطْوَة خَطاها و کَلِمة تَکَلَّم بها عبادةُ سنة(46)؛ هر کس براى به هم رسیدن زن و مردى به حلال (و تسهیل در ازدواجشان) بکوشد و [در نتیجه] خداوند متعال آن دو را به هم برساند، خداوند از حوریان بهشت به وى تزویج خواهد کرد و براى هر گامى که برداشته و هر کلمه اى که گفته، (ثواب) عبادت یک سال به او خواهد داد.
امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز مى فرمایند:
أفضلُ الشفاعاتِ مَنْ یَشْفَعُ بینَ اثنینِ فی نکاح حتّى یجمَعُ اللهُ شَمْلَهما(47)؛ پر فضیلت ترینِ میانجى گرى ها آن است که کسى در ازدواجى میان دو تن وساطت کند و [در نتیجه،] خداوند آن دو را به هم برساند.
از امام زین العابدین(علیه السلام) نیز روایت شده است:
من زوّج عَزَباً تَوَّجَهُ اللهُ بتاجِ المُلْکِ(48)؛ هر کس مجردى را همسر دهد، خداوند تاج پادشاهى بر سر او مى نهد.
بدین مضمون احادیثى از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است:
من زَوَّجَ عَزَباً کانَ مِمَّنْ یَنْظُرُ اللهُ إلیهِ یومَ القیامَةِ(49)؛ هر کس مجردى را همسر دهد، در زمره کسانى خواهد بود که خداوند در روز قیامت بدان ها نظر مى کند.
أربعة یَنْظُرُ اللهُ عَزّوجلَّ إلیهم یوم القیامةِ: من أقال نادماً أو أغاثَ لَهفان أو أعتَقَ نَسِمَةً أو زَوَّجَ عزباً(50)؛ چهار کس اند که خداوند عزّوجل در روز قیامت بدان ها [به نیکى و رحمت] مى نگرد: کسى که معامله اش را با طرف پشیمان شده فسخ کند، به فریاد اندوه زده اى برسد، بنده اى را آزاد کند، یا عَزَبى را همسر دهد.
در حدیثى از امام کاظم(علیه السلام) مى خوانیم:
ثلاثة یستظلّونَ بظلِّ عرشِ اللهِ یومَ لا ظِلَّ إلاّ ظلّهُ: رجُلٌ زَوَّجَ أخاهُ المسْلِمَ أو أَخْدَمَهُ أو کَتَمَ لَهُ سِرّاً(51)؛ در آن روز که جز سایه عرش خدا سایه اى نیست، سه کس در آن پناه مى گیرند: مردى که برادر مسلمانش را همسر دهد، به او خدمتى کند، یا رازى از او را پنهان دارد.
حسن بن سالم مى گوید: امام موسى بن جعفر(علیه السلام) مرا با نامه اى نزد عمه خویش فرستاد تا مبلغى را از او بخواهم (مبلغى که گویا وعده داده بود براى تسهیل امر ازدواج محمدبن جعفر برادر آن حضرت، به او بدهد). آن گاه که وى نامه را خواند، آن را به من نشان داد که در آن نوشته بود:
إن لِلّهَ ظِلاًّ یومَ القیامَةِ لایَسْتَظِلُّ تَحتَهُ إلاّ نبیُّ أو وصیُّ نبیٍّ أو عبد أَعْتَقَ عبداً مؤمنِاً أوعبد قضى مَغرَمَ مؤمن أو مؤمن کَفَّ أیمّةَ مؤمن(52)؛ همانا در روز قیامت خداوند سایه اى دارد که تنها پیامبرى یا وصىّ پیامبرى یا کسى که بنده مؤمنى را آزاد کرده باشد یا بدهکارى مؤمنى را پرداخته باشد، یا مؤمنى که [به ازدواج با دختر مؤمنى یا به تسهیل امر ازدواجش] وى را از گناه حفظ کرده باشد، در آن پناه مى گیرد.
در پایان، روایت دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بشنوید که مى فرمایند:
أربعة ینظُر اللهُ تعالى إلیهم یومَ القیامةِ ویزکّیهم: من فَرَّجَ عن لهفان کُربَة، و من أَعْتَقَ نَسمةً مؤمنةً، و من زَوَّجَ عَزَباً، و من أحجَّ صرورةً(53)؛ چهار تن هستند که خداوند در روز قیامت به آن ها نظر [رحمت] مى کند و آن ها را پاکیزه مى گرداند: کسى که اندوهِ اندوه زده درمانده اى را بزداید، کسى که کنیز مؤمنه اى را آزاد کند، و کسى که عزبى را همسر دهد و کسى که حج نرفته اى را به حج بفرستد.

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*


همسر دوستى، مشوّقى براى ازدواج

در روایات اسلامى دوست داشتن همسر، پدیده اى ارزشمند دانسته شده است تا مشوّقى براى ازدواج باشد. در این جا به چند مورد از این روایات اشاره مى کنیم:
در احادیثى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:
الَعْبدُ کلَّما إزْدادَ لِلنِّساءِ حُبّاً إزداد فی الإیمانِ فضلاً(34)؛ هرچه روح همسر دوستى در بنده اى فزونى گیرد، برترى ایمانش فزونى مى یابد.
ما أَظُنُّ رجلاً یَزْدادُ فی الإیمانِ خَیراً إلاّ أزدادَ حُبّاً للنساء(35)؛ هر مردى که در ایمانش خیر و خوبى فزونى گیرد به یقین همسر دوستى اش افزایش مى یابد.
مِن أخلاقِ الأنبیاءِ، حُبُّ النساءِ(36)؛ از اخلاق پیامبران دوست داشتن همسر است.
أکثرُ الخیرِ فی النساءِ(37)؛ بیشترین خیر و برکت در زنان است.
از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز روایت شده است:
حُبِّبَ إلیَّ مِنَ الدنیا النساءُ و الطیبُ و قرّةُ عینی فی الصّلاةِ(38)؛ از (این) دنیا زنان [همسر] و بوى خوش، محبوب من قرار داده شده است و روشنى چشم من در نماز است.
نهى از عزوبت
روایات بسیارى عزوبت و تجرد را نکوهش و از آن نهى نموده اند. برخى ازاین روایات در بحث هاى پیشین آورده شد. اینک چند روایت دیگر در این باب مى خوانیم. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرمایند:
خیارُ أمّتی المتأهِّلونَ و شرارُ أمّتی العُزّاب(39)؛ بهترینانِ امت من متأهلان، و بدترینان امت من مجرّدانند.
و در روایات دیگرى مى فرمایند:
شرار موتاکم العُزّابُ(40)؛ بدترین مردگانِ شما عَزب ها [مجردها] هستند.
شرارکُم عزّابُکُم، و العُزّابُ إِخوانُ الشیاطینَ(41)؛ [معمولا] بدترینِ شما عزب هاى شمایند، و [معمولا] عزب ها برادران شیطانند.
لوخَرَجَ العُزّابُ مِن موتاکم إلَى الدّنیا لتزوَّجوا(42)؛ اگر از میان مردگانتان عزب ها به دنیا باز مى گشتند، به یقین ازدواج مى کردند.
النّکاحُ سنّتی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سنّتی فلیسَ منّی(43)؛ ازدواج سنت من است و هر که از سنت من روى بگرداند، از من نیست.
امام رضا(علیه السلام) فرمودند که: زنى به امام باقر(علیه السلام) گفت: خدا به خیرت دارد! من متبتّل هستم. امام پرسید: منظورت از تبتّل چیست؟ زن گفت: منظورم این است که مى خواهم براى همیشه از ازدواج صرف نظر کنم. امام فرمود: به چه دلیل؟! گفت: با این کار، در پى [کسب] فضیلت هستم. امام فرمود: بازگرد! اگر در این کار فضیلتى بود، فاطمه(علیها السلام)(دختر رسول خدا) از تو بدان سزاوارتر بود. به یقین کسى نمى تواند در کسب فضیلت بر او پیشى بگیرد(44).
در بحث هاى بعدى روایات دیگرى در این زمینه بیان خواهیم کرد.

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
 
بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*


همسر صالح


در روایات اسلامى داشتن زن صالح از نشانه هاى خوشبختى مرد دانسته شده است و این، خود از بزرگ ترین نعمت هاى الهى، بلکه مى توان گفت که پس از نعمت برخوردارى از اسلام، پر فضلیت ترین نعمت است و روشن است که جوان مجرّد از این سعادت و برکات آن محروم است.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرمایند:
ما استفادَ امرؤ مسلم فائدةً بعدَ الإسلامِ أفضل مِن زوجة مُسْلمة تسرّهُ إذا نَظَرَ إلیها و تُطیعُهُ إذا أَمَرها و تَحْفِظُهُ إذا غابَ عنها فی نفسِها و مالِهِ(25)؛ پس از برخوردارى مرد از نعمت اسلام، داشتن همسرى که هرگاه به او بنگرد شادش کند، و هرگاه او را فرمان دهد، فرمانبردارى اش کند، و هرگاه از او دور شود با خویشتن دارى [و پاکدامنى] آبروى او را حفظ کند و مال او را نگاه دارد برترین نعمت هاست.
امام صادق(علیه السلام) نیز روایتى را با مضمون فوق از امام باقر(علیه السلام) نقل فرموده(26) و خود در حدیث دیگرى مى فرمایند:
ثَلاَثة أَشْیاء لایُحاسِبُ اللهُ عَلیهَا الْمُؤمِنَ: طَعامٌ یَأکُلُهُ، وَثَوبٌ یَلْبِسُهُ، وَ زَوْجَةٌ صالِحَة تُعاوِنُهُ وَ تُحْصِنُ فَرْجَهُ(27)؛ سه چیز است که خداوند هیچ مؤمنى را درباره آن ها بازخواست نمى کند: غذایى که مى خورد، لباسى که مى پوشد و همسر صالحى که او را یارى مى دهد و دامان او را [از آلوده شدن به حرام] نگاه مى دارد.
و همچنین مى فرمایند:
ثلاثة لِلمؤمنِ فیهنَّ راحة: دار واسعةٌ تُواری عورتَهُ و سوءَ حالِهِ منَ الناسِ، و امرأة صالحة تُعینُهُ على أمرِ الدنیا و الآخرِةِ، و ابنة أو أخت یُخْرِجُها مِن منزِلِهِ بموت أو بتزویج(28)؛ سه چیز است که وسیله آسایش مؤمن است: خانه وسیعى که نهفتنى ها و کاستى هاى معیشتى اش را از مردم پنهان کند، و زن نیکوکارى که وى را در امر دنیا و آخرت یارى برساند، و دختر یا خواهرى که به مردن یا به ازدواج کردن از منزل خود روانه کند.
و نیز مى فرمایند:
ثلاثة هُنَّ منَ السعادةِ: الزوجةُ المؤاتیةُ، و الَوَلدُ البارُّ، و الرجلُ یُرزَقُ معیشةً یَغدُو عَلى إصلاحها و یَروُحُ إلى عیالِهِ(29)؛ سه چیز از [نشانه هاى] خوشبختى است: زوجه اى موافق و همراه، فرزند نیک، و این که مرد منبع درآمدى داشته باشد که بامداد در پى به دست آوردن روزى روان شود و شامگاهان نزد خانواده خویش باز گردد [و در کنار آنان بیاساید].
در حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مى خوانیم:
الدنیا متاعٌ وخیرُ متاعها الزوجةُ الصالحةُ(30)؛ دنیا قرارگاه است و بهترین [همدم و] مایه [خوشى در] آن، همسر صالحه است.
حـضرت مـوسى بـن جـعـفر(علیه السلام) نیز از آن حضرت نقل مى نماید که فرمودند:
أربع مِن سعادةِ المرءِ: الخُلَطاءُ الصّالحِونَ و الولدُ البارُّ و المرأةُ المؤاتیةُ و أن تکونَ معیشتُه فی بلدِهِ(31)؛ چهار چیز از [نشانه هاى] خوشبختى مرد است: دوستان و همنشینان صالح، و فرزند نیکوکار، و زن موافق و همراه، و این که کار و کسب او در شهر خودش باشد.
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در دو بیان دیگر مى فرمایند:
من أُعطِیَ أربعَ خصال فقد أُعطِیَ خیرَ الدّنیا و الآخرةِ و فازَ بِحظّهِ منها: وَرَع یعصِمُه عن محارمِ اللهِ، و حُسْن خُلق یعیشُ به فی النّاسِ، و حِلْم یَدْفَعُ به جهلَ الجاهل، و زوجة صالحة تُعینُهُ على أمر الدّنیا و الآخرة(32)؛ آن کس که چهار صفت به او داده شود، خیر دنیا و آخرت به او داده شده و به بهره خود از آن دست یافته است: ورع (تقوا و احتیاطى) که او را از محرمات الهى باز دارد، خوى خوشى که با کمک آن در میان مردم زندگى کند، حلمى که به کمک آن نادانى نادانان را دفع کند، و همسر نیکوکارى که او را بر امر دنیا و دین یارى رساند.
من أُعْطِیَ خمساً لم یَکُن له عذر فی ترکِ عملِ الآخرةِ: زوجة صالحة تُعینُه على أمرِ دنیاه و آخرتِهِ، و بنونَ أبرار، و معیشة فی بلدِهِ، و حُسْنُ خُلْق یُداری به الناسَ، و حُبِّ أهل بیتی(33)؛ به هرکس پنج چیز داده شود، دیگر هیچ عذرى در ترک عمل براى آخرت از او پذیرفته نخواهد شد: همسرى نیکوکار که او را در امر دنیا و دینش یارى کند، و فرزندانى درست کردار و نیکو، و داشتن کار و کسبى در شهر خود، و اخلاق خوبى که به کمک آن با مردم به مدارا رفتار کند، و محبت اهل بیت من(علیهم السلام).

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

X