بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

علاوه بر نمونه هاى تاریخى، نمونه هایى زنده نیز در دست است. زمانى که دختران و زنان جوانمان را به سادگى و بدون پیچیدگى هاى گوناگون، با مهریه هایى اندک و زودهنگام به خانه بخت بفرستیم، دیگران نیز در این کار از ما پیروى خواهند کرد.
خوشبختى در زندگى در گرو مادیات نیست، بلکه مهم آن است که آدمى به نقش خویش در زندگى پى ببرد، چرا که پروردگار متعال این جهان پهناور را آفریده و قوانین غیر قابل تغییر و تبدیل در آن به ودیعت نهاده است و ناگزیر باید آن ها را به اجرا درآورد؛ چه آدمى بخواهد و چه نخواهد. خداى متعال در این باره مى فرماید:
(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْم حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)(104)؛ این [کیفر] بدان سبب است که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمى دهد، مگر آن که آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند، و خدا شنواى دانا است.
نیز مى فرماید:
(إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)(105)؛ در حقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمى دهد؛ تا آنان حال خود را تغییر دهند.
براى آن که آدمى از نعمت هاى این جهان بهره مند شود و در زندگى خوشبخت گردد، ناگزیر است که این سنت هاى تکوینى و راه درست تعامل با آن ها را کشف و درک کند. براساس همین سنن است که پیچیدگى و سختى، پیچیدگى و سختى مى آفریند. در حقیقت این سخت گیرى ها نه مشکلى را حل مى کنند و نه مى گذارند آدمى در حیات خود احساس سعادت کند و با وجود چنین تنگناهایى زندگى چهره اى سیاه و ظلمانى پیدا مى کند و عطر و شیرینى خود را مى بازد و در نتیجه هیچ گونه آرامشى نخواهد داشت. و چنین وضعیتى بر خلاف آن چیزى است که خداوند براى بندگان رقم زده است.
مسلمانانِ صدر اسلام این حقیقت را درک کردند و چون امر خداى متعال و رسول کریمش را جامه عمل پوشاندند، مورد نصرت و یارى قرار گرفتند و به خوشبختى و سعادتمندى رسیدند. این مطلب در مسأله ازدواج میان آنان نمایان است، چه این که در مقدار مهریه از حد اعتدال تجاوز نمى کردند و از زوج چیزى غیر ضرورى که بر گرده او فشار آورَد مطالبه نمى کردند. از این رو، اندکى نگذشته بود که مسلمانان بر معضل عزوبت فایق آمدند؛ واقعیتى که از متون روایى و شواهد تاریخى به روشنى لمس مى شود.

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

ابن ابى وداعه مى گوید: با سعیدبن مسیب(103) نشست و برخاست مى کردم. چند روزى مرا ندید و آن گاه که نزد او آمدم، گفت: کجا بودى؟ گفتم: همسرم فوت کرد و مصیبت او مرا مشغول کرده بود. گفت: چرا ما را خبر نکردى تا در تشییع او شرکت کنیم؟. سپس خواستم او را ترک کنم که گفت: آیا زن دیگرى گرفته اى؟ گفتم: خدا خیرت دهد! چه کسى به من که بیش از دو یا سه درهم ندارم، زن مى دهد؟! گفت: من! گفتم: آیا واقعاً چنین مى کنى؟ گفت: آرى. سپس حمد و ستایش خداى را گفت و بر پیامبرش درود فرستاد و با مهریه دو یا سه درهم مرا همسر داد.


آن گاه برخاستم و در حالى که از خوشحالى نمى دانستم چه کنم، به خانه رفتم و در این فکر بودم که از چه کسى پول بگیرم و از چه کسى قرض کنم. در مسجد نماز مغرب را خواندم و به منزل بازگشتم و مشغول استراحت شدم. چون روزه بودم، سفره افطار که شامل نان و روغن زیتون بود گستراندم که ناگاه صدا از پس در برخاست. گفتم: کیست؟ گفت: سعید. هر فرد سعید نامى به نظرم آمد، جز سعیدبن مسیب که در طول چهل سال تنها بین خانه اش و مسجد دیده مى شد.
برخاستم و بیرون آمدم که ناگاه سعیدبن مسیب را دیدم. گمان کردم از حرفش برگشته است، لذا به او گفتم: اى ابو محمد! چرا کسى را نفرستادى که من خودم نزد تو بیایم؟ او گفت: نه، تو شایسته تر به آنى که نزدت آیند. گفتم: چه مى فرمایى؟ گفت: تو مردى عزب بودى که ازدواج کردى. از این رو، خوش نداشتم که امشب تنها به سر ببرى در حالى که این دختر زن تو است. ناگاه دیدم آن دختر پشت سرش به بلنداى قامت او ایستاده است. سپس دست دخترش را گرفت و به طرف در هدایت کرد و در را بست و آن زن از فرط حیا بر زمین لغزید. قفل درب را محکم کردم، سپس او را کنار ظرف بزرگى که روغن زیتون و نان در آن بود، آوردم و در سایه چراغ نشاندم تا دیده نشود.
بر پشت بام رفتم و همسایگان را صدا زدم. آنها نزد من آمدند و گفتند: چه شده است؟ گفتم: هیچ مى دانید، سعیدبن مسیّب امروز دخترش را به همسرى من درآورد و بى آن که با خبر شوم، او را نزد من آورده است؟. پرسیدند: واقعاً سعیدبن مسیب تو را تزویج نموده است؟! گفتم: آرى، ببینید او در خانه من است. آن گاه پایین آمدند و نزد او رفتند. چون خبر به مادرم رسید، آمد و گفت: دیدن روى من بر تو حرام باشد اگر پیش از سه روز به او نزدیک شوى. صبر کن تا او را برایت آراسته و آماده کنم.
سه روز صبر کردم و پس از آن با او عروسى نمودم. او را از زیباترین مردم و حافظترین آن ها نسبت به کتاب خدا و داناترین شان به سنت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و آگاه ترین شان نسبت به حق شوهر یافتم.
یک ماه گذشت. در این مدت نه سعید نزد من آمد و نه من نزد سعید رفتم. پس از حدود یک ماه نزد سعید رفتم و او را در جلسه مخصوصش یافتم. سلام کردم و جواب سلامم را داد و دیگر با من سخن نگفت تا این که اهل مجلس متفرق شدند. زمانى که جز من کسى نماند گفت: حال آن انسان چطور است؟
گفتم: به خیر اى ابو محمّد! همان گونه که دوست، بدان شادمان شود و دشمن را بد آید. پس از آن که به منزلم بازگشتم، سعید بیست هزار درهم برایم فرستاد.


عبدالله بن سلیمان مى گوید: آن گاه که عبدالملک بن مروان پسرش ولید بن عبدالملک را ولى عهد خود نمود، از دختر سعید بن مسیب براى پسرش خواستگارى کرده، ولى سعید نپذیرفت. به همین خاطر عبدالملک همواره براى سعید نقشه مى کشید تا آن که بهانه اى یافت و در روزى سرد صد ضربه شلاق بر او زد و سپس کوزه اى آب بر او ریخت و جبّه اى پشمین بر او پوشانید.



دامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

 بسم الله الرحمن الرحیم 

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*
 

امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: مردى نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: اى رسول خدا! گران ترین زن عرب را [از نظر مهریه] در اختیار دارم و دوست دارم شما او را به همسرى قبول کنى. او دختر من است. پیامبر فرمودند: او را قبول کردم.
آن مرد گفت: دختر دیگرى هم دارم، اى رسول خدا! پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمودند: آن چگونه است؟! گفت: [از فرط زیبایى وکمال] هرگز به هیچ ذهنى خطور نکرده است. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: من به او احتیاج ندارم. لکن او را به جلبیب تزویج کن.
آن مرد برخود لرزید و نزدیک بود که از پاى درآید. آن گاه نزد مادر آن دختر آمد و او را از ماجرا باخبر کرد. او نیز اندوهگین و درمانده شد. در این هنگام آن دخترک سخن او را شنید و اندوه و ناراحتى پدر را دید و گفت: به آنچه خدا و رسولش برایم رضایت داده اند، رضایت بدهید. پس اندوه شان برطرف شد. آن گاه مرد نزد پیامبر آمد و ایشان را از این خبر آگاه کرد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: بهشت را مهریه او قرار دادم.
در ادامه روایت آمده است که جلبیب پیش از ازدواج با او مُرد و پس از آن دختر با مهریه یکصد هزار درهم به خانه بخت رفت(102).

دامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*



از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: زنى نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: مرا تزویج کن! رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: چه کسى این زن را به همسرى مى گیرد؟ مردى گفت: من، اى رسول خدا، او را به همسرى من درآور! پیامبر پرسیدند: (به عنوان مهر) به او چه مى دهى؟ گفت: چیزى ندارم (که بدهم). پیامبر نپذیرفت و آن زن دوباره خواسته اش را تکرار کرد. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز کلام خود را تکرار فرمودند و این بار همان مرد برخاست. بار سوم که آن زن خواسته اش را تکرار کرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)به آن مرد فرمودند: آیا از قرآن چیزى مى دانى؟ گفت: آرى. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمودند: او را به همسرى تو در مى آورم با این مهریه که آنچه از قرآن مى دانى، به او بیاموزى(98).
به روایت دیگرى، [پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از او پرسیدند: چیزى از قرآن مى دانى؟] آن مرد گفت: آرى، یک سوره از قرآن مى دانم. و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)براى مهریه فرمودند: بیست آیه (از آن سوره) را به او تعلیم بده(99).

:: مى خواهم با آن زن ازدواج کنم

از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل شده که مردى نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: اى رسول خدا! مى خواهم با این زن ازدواج کنم. حضرت فرمودند: چه مقدار مهریّه به او مى دهى؟ گفت: چیزى ندارم [که مهرش کنم]. حضرت به انگشترى که در دست مرد بود نگاه کرد و فرمودند: آیا این انگشتر مال تو است؟ گفت: آرى. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: این انگشتر را مهریه او قرار ده و با او ازدواج کن(100).

:: کفو بودن زن و مرد مؤمن

از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که على بن الحسین(علیه السلام) با کنیزکى که متعلق به حسن بن على(علیه السلام) بود ازدواج نمود. این خبر به گوش عبدالملک بن مروان رسید و او در نامه اى به ایشان نوشت: تو شوهر کنیزان شدى؟! على بن الحسین(علیهما السلام) نیز در پاسخ نوشت: به یقین خداوند به سبب اسلام، زن پست [و ناچیز] را برترى و زن ناقصه را تمامیت و کمال بخشید، و شخصیت او را که تا پیش از آن تحقیر شده بود، گرامى داشت. پس هیچ مسلمانى حقیر نیست و حقارت تنها از آنِ جاهلیّت است. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) (نیز) غلامش را همسر داد و با کنیز خود ازدواج نمود(101).

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*



ازدواج حضرت خدیجه(علیها السلام)

ازدواج پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با خدیجه(علیها السلام) نیز همین گونه بود. با این که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مال و ثروتى نداشت، خدیجه(علیها السلام) به ازدواج با ایشان رضایت داد و عرضه داشت: اى پسر عمو! من تو را خواستم چون خویشاوند من هستى و در میان قومت شریف و صاحب اعتدال و امین وخوش خلقى و گفتارت راست است.
سپس خویش را بر حضرت عرضه کرد و به ایشان پیشنهاد ازدواج داد(96).

:: تزویج ضباعه

داستان ازدواج ضباعه دختر زبیربن عبدالمطلب با مقداد بن اسود کندى نیز درخور تأمل است. امام صادق(علیه السلام) در این باره فرمودند: رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به سادگى تمام، او را به مقداد تزویج کرد، تا ازدواج ها متواضعانه و سهل گیرانه انجام شود و مردم در این زمینه از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) پیروى کنند و بدانند که ارجمندترین آن ها نزد پروردگار با تقواترین آن ها است(97).



ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

 بسم الله الرحمن الرحیم 

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*


شناساندن الگوهاى شایسته، یعنى معرفى پسران و دخترانى که اقدام به ازدواج زود هنگام نمودند و در زندگى زناشوئى خویش موفق بوده اند یکى از عوامل ایجاد آمادگى روانى و عملى امر ازدواج دختران و پسران است. در این جا برخى از نمونه هاى تاریخى را یادآور مى شویم.

:: ازدواج حضرت فاطمه(علیها السلام)

درباره ازدواج آن حضرت، پیش از این سخن گفتیم و اکنون به زوایاى دیگرى از آن مى پردازیم. به نقل جابربن عبدالله انصارى، وقتى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فاطمه را به امیرمؤمنان(علیه السلام) تزویج کردند، برخى قرشیان نزد حضرت آمدند و گفتند: شما با مهریه اى ناچیز فاطمه را به همسرى على درآوردى! رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
من على را تزویج نکردم، بلکه خداى عزّوجلّ او را تزویج کرد. شبى که به سدرة المنتهى برده شدم، خداى عزّوجلّ به آن سدره وحى نمود که: [از بار خویش] بیفشان! آن (سدره نیز) بر حوریان بهشت دُر و گوهرهایى افشاند و آنان آن ها را به یکدیگر هدیه مى دهند و بدان افتخار مى کنند و مى گویند: این از نثار فاطمه دختر محمد است.
آن گاه که شب زفاف فرا رسید، پیامبر بر قاطرش (شهبا) روپوش مخمل تاکرده اى انداخت و به حضرت فاطمه(علیها السلام) فرمودند: سوار شو! و به سلمان امر نمود که آن را پیش ببرد و خود (حضرت نیز) از پس، آن را مى راند. در بین راه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) صدائى شنید و ناگاه جبرئیل را در میان هفتاد هزار فرشته و میکائیل را در میان هفتاد هزار فرشته دیگر در مقابل خود دید. به ایشان فرمودند: چه چیز شما را به زمین فرود آورد؟ آن ها گفتند: آمده ایم تا فاطمه(علیها السلام) را به سوى [خانه] شوهرش ببریم. آن گاه جبرئیل تکبیر گفت و میکائیل و فرشتگان ومحمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) [نیز] تکبیر گفتند و از آن شب بود که تکبیر براى عروس ها قرار داده شد(95).

 

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*



از آنجایی‌که دین اسلام به‌عنوان کامل ترین دین الهی مطرح است و نیازمندی‌های بشری را در هر زمانی جوابگوست؛ نسبت به ازدواج و کانون مقدس خانواده، تشویق‌ها و ترغیب‌های زیادی نموده است، تا جایی‌که بیت‌المال را یکی از ابزارهای رسیدن به چنین هدفی قلمداد می‌کند و علاوه بر موارد ضروری تکلیف کرده تا حاکم حکومت اسلامی برای رفع معضل جوانان و پیشگیری از افتادن در ورطه انحراف و مفاسد اجتماعی از بیت‌المال مسلمانان استفاده کند. در این خصوص پیامبر عظیم‌شان اسلام می‌فرمایند:

«ما بنی بناء فی‌الاسلام احب الی الله عزوجل من‌التزویج»

«در اسلام هیچ بنایی نزد خدا محبوب‌تر از بنای ازدواج نیست»

پاکدامنی و عفت در همه ملل ستودنی است و مختص قشر خاصی نبوده و نیست وبه همین‌دلیل در همه کشورها برای ازدواج آئین مخصوصی با توجه با قوانین و فرهنگ هر ملتی وجود دارد.

در اسلام عشق‌ورزی تنها در ازدواج، پسندیده شمرده می‌شود.

بدون شک اعتقادات و باورهای دینی بهترین معیار در امر ازدواج هستند که مسلماً نتایج مثبت فراوانی را نیز در پی خواهد داشت. در واقع معنویت به زندگی انسان معنا می‌بخشد ، در خانواده‌ای که ایمان اصل قرار داده شود و محور زندگی مشترک بر معنویت قرار بگیرد و با معیارهایی که اسلام و قرآن عنوان می‌کنند ، زندگی مشترک پایه‌ریزی شود ، دستیابی به ازدواج موفق امکان‌پذیر خواهد بود و موجب خوشنودی خداوند و پیامبر اسلام(ص) می‌شود و همچنین تحسین دیگران را هم درپی خواهد داشت.

معنویت، انسان را به هدفی عالی می‌رساند و حلال مشکلات ، برطرف‌کننده نارسایی‌ها در نظام خانواده و اجتماع است. معنویت نقش بسزایی درکامیابی و سعادت یک زندگی مشترک دارد.

طرفین قبل‌از ازدواج بهتر است بدانند چه هدفی دارند و براساس هدف اصلی برنامه‌ریزی کنند، میزان پایبندی طرفین به اعتقادات مذهبی از اهمیت بسزایی برخودار است.

در ازدواج زن و مرد به‌عنوان زن و شوهر در کنار یکدیگر قرار گرفته و زندگی مشترک خود را شروع می‌کنند. تناسب زوجین در ابعاد معنوی و شخصیتی می‌تواند به خوشبختی و موفقیت طرفین منتهی شود ، با توجه به تاثیر رفتارها و تربیت خانوادگی افراد در زندگی جدید ، مد نظر قرار دادن پیشینه خانوادگی طرفین اهمیت بسزایی در موفقیت زندگی دارد. ازدواج‌هایی که معنویت در آن اصل قرار می‌گیرد ، از شیرینی و حلاوت بیشتری برخودار خواهند بود. ایمان جاذبه و کشش نیرومند و قوی میان طرفین را به عزت و انسانیت سوق می‌دهد.

در فضای معنوی طرفین خداوند را حاضر و ناظر بر اعمال، رفتار و گفتارشان می‌دانند، در صحبت‌هایشان صداقت دارند و رویاهایشان از زندگی آینده صادقانه بیان می‌شود ، درصورت برخورد با مشکلات عمیق‌تر و منطقی‌تر برخورد می‌کنند، ارتباطات عمیق و صمیمی است، همدلی وجود دارد، سنت‌های غلط و تجملات از بین می‌رود و موضوع ساده کردن ازدواج مورد توجه قرار می‌گیرد ، سیر پرورش شخصیت افراد به سمت تکامل است و فضائل اخلاقی و انسانی در رأس قرار می‌گیرد.



طرفین یکدیگر را مستعد کمال، پیشرفت و تحول می‌پندارند، تاکیدشان بر صفات برجسته و مثبت یکدیگر است، تغییرات رفتاری و پیشرفت فکری و اخلاقی یکدیگر را تحسین می کنند، با ارائه پیشنهاد مناسب در خصوص حل مسائل و اعتقاد به گفتگوهای سازنده و ثمربخش، در تصمیم‌گیری مشارکت می کنند و در هدایت زندگی مشترک از هماهنگی لازم برخوردار هستند، مصلحت زندگی را بر منفعت شخصی ترجیح می‌دهند و سعی می‌کنند خواسته‌های فردی خود را در راه تحقق اهداف زندگی مشترک نادیده بگیرند و هرجا که مصلحت بزرگتری مطرح است انعطاف‌پذیری بیشتری نشان می‌دهند، به تکامل یکدیگر می‌اندیشند، به تقویت روحیه یکدیگر فکر می‌کنند ، از انتخاب خود راضی هستند، قدرشناس، خوش‌قول، صحبت‌پذیر و قهرگریز، مثبت‌نگر، شاد، کم‌توقع، صبور و باحوصله هستند و کلام حق و منطق صحیح را از جانب یکدیگر می‌پذیرند.

در معنویت، عشقی راستین و حقیقی وجود دارد، خدعه و نیرنگ، تظاهر و دروغ وجود ندارد.

بی‌اعتنایی و بی‌توجهی افراد به معنویت می‌تواند مشکلات و موانعی را در زندگی مشترک ایجاد کند: این نوع روابط بسیار سست و شکننده خواهند بود و رابطه‌ها هر روز کمرنگ‌تر می‌شود ، طرفین خود را ملزم به رعایت تعهدات اخلاقی نمی‌بینند ، خود را در چهارچوب ازدواج و خانواده قرار نمی‌دهند ، دچار لغزش و اشتباه می‌شوند ، به خواسته‌های یکدیگر توجهی ندارند ، عملکردها موجب مخالفت طرفین می‌شود.



رفتارهای ناپسندخود را توجیه می‌کنند، مذاکره و گفتگو معنا ندارد، افراد ارزشی برای یکدیگر قائل نمی‌شوند، تنش و بحران در زندگی وجود دارد، تفاهم و رابطه‌ حسنه‌ای وجود ندارد، یکدیگر را با دیگران مقایسه می‌کنند، توقعات بیجا از یکدیگر دارند، از انتخاب خود پشیمان هستند ، یکدلی و یکرنگی وجود ندارد ، طرفین نسبت به یکدیگر بی‌تفاوت هستند و هیچ‌گونه تعلق خاطری ندارند، از کلمات ناسزا و ملال‌آور در صحبت‌هایشان استفاده می‌کنند، از مرز تعادل خارج می‌شوند، کانون خانواده برایشان اهمیتی ندارد، به منافع شخصی خودشان می‌نگرند، صمیمیت و رفاقت معنی ندارد و لجاجت و رقابت ناسالم وجود دارد.



زندگی بدون معنویت دوامی ندارد و طولی نخواهد کشید که آتش عشق به سردی تبدیل می‌شود و شیرینی موقتی زندگی کوتاه به تلخی دائمی مبدل می‌شود، هیچ زندگی مشترکی نمی‌تواند بدون معنویت به مسیر خود ادامه دهد. معنویت داروی شفا بخش و التیام‌دهنده ضعف‌ها و کمبودها و نارسایی‌‌هایی است که معمولا در نظام خانواده پیش می‌آید و هدایت‌کننده انسان به سوی سعادت و بهروزی است و به استناد مضمون آیه 32 سوره مبارکه نور خداوند می‌فرماید: مقدمات ازدواج را فراهم نمائید و از فقر و تنگدستی آنها نگران نباشید و در ازدواجشان بکوشید چرا که اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بی‌نیاز می‌سازد.

به امید آنکه همه جوان‌ها با قرار دادن معیار ایمان و شناخت کافی بهترین تصمیم را که همان انتخاب عاقلانه و صحیح است، بگیرند و سعادتمند شوند.

منبع: روزنامه اطلاعات



اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

دسته ها :

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*



زمانی که مشکل یا فشاری بر مرد وارد می شود، او بسیار ساکت می شود و در خود فرو می رود تا بتواند راه حلی پیدا کند. اما بر عکس زن از طریق صحبت کردن با جزئیات بسیار راجع به مشکلش به آرامش می رسد.


شناخت تفاوت ها و احترام به آن

قال علی(ع):

انهنَّ امانة الله عندکم فلا تضاروهنّ و لاتعضلوهنّ.

زنان در نزد شما امانت الهی هستند پس به آنان زیان نرسانید و آنها را تنها نگذارید.(1)

امام صادق(ع) فرموده اند:

خدا رحمت کند بنده ای را که رابطه ی بین خود و زنش را نیکو کرده است.(2)

همه ی ما به این موضوع واقفیم که مردان و زنان از لحاظ جسمی و روحی با هم متفاوتند، همان گونه که در خلقت ظاهری با هم تفاوت دارند در مسایل روحی و روانی نیز از یکدیگر متمایزند. اما هنگامی که یک ازدواج صورت می گیرد و زن و مردی زندگی مشترکی را شروع می کنند، هر یک از آنها به کلی فراموش می کنند که با دیگری متفاوتند و این تفاوت ها هم بسیار است.

هر یک گمان می کند اگر طرف مقابل دوستش دارد باید همان گونه باشد که او می خواهد. لذا سعی در تغییر طبیعت و فطرت دیگری می نماید تا او را به دلخواه خویش در آورد و به این خاطر روابط متشنج می شود و فرصت گفت و گوی صمیمی و دوستانه از بین می رود.

در مقالات بعدی مبحثی را به «پذیرش همسر» اختصاص دادیم و به خانم ها توصیه کردیم همسران خود را همان گونه که هستند بپذیرند. در این قسمت نیز به آقایان یادآوری می کنیم که زنان با مردان تفاوت های اساسی دارند. این تفاوت ها را بشناسیم و به آنها احترام بگذاریم.

یکی از بزرگ ترین تفاوت های بین زن و مرد، این است که هر کدام از آنها چگونه با فشارهای روحی کنار می آیند و در برخورد با مشکلات چگونه عمل می کنند و به چه نحوی عکس العمل نشان می دهند.

در این گونه مواقع مردها شدیداً در خود فرو می روند و گوشه گیر می شوند، در صورتی که زن ها با هیجانی فزاینده غرق در مسئله می شوند و خود را گرفتار می کنند.

زمانی که مشکل یا فشاری بر مرد وارد می شود، او بسیار ساکت می شود و در خود فرو می رود تا بتواند راه حلی پیدا کند. اما بر عکس زن از طریق صحبت کردن با جزئیات بسیار راجع به مشکلش به آرامش می رسد.

وقتی که مشکلی برای زنی پیش می آید، او فقط به یک شنونده نیاز دارد که بدون قضاوت و بدون ارایه ی راه حل، با دلسوزی به احساسات و گفته های او گوش کند.

وقتی که همسر شما از موضوعی ناراحت و کلافه است، به گرمی به سخنان او گوش دهید و اصلاً سعی نکنید که مشکل گشایی نمایید و یا مسئله ی او را کوچک و بی اهمیت جلوه دهید، بلکه فقط با دلسوزی و تایید، حرف هایش را بشنوید؛ این موقع است که زن احساس حمایت می کند و خشنود و راضی می شود.

صحبت کردن «نیاز» یک زن است و مرد هنگامی در روابط خود با همسرش موفق است که به این «نیاز» احترام بگذارد.

قال رسول الله(ص):

خیرکم خیرکم لنسائکم.(3)

خوب ترین شما آن کسی است که با همسر خود نیکو رفتار کند.

پس به این موضوع توجهی عمیق و اساسی داشته باشیم که زمانی زن احساس می کند از طرف همسرش مورد احترام و پذیرش قرار گرفته، که شوهرش شنونده ای خوب برای سخنان و احساسات او باشد.

یک مرد موفق به احوال همسرش اهمیت می دهد، مثلاً وقتی که به منزل می آید حال او را می پرسد و از او سوال می کند که روزش را چگونه گذرانده است؟ و هنگامی که می بیند او ناراحت است با علاقه و دلسوزی می خواهد تا برایش حرف بزند، وقت صحبت کردن دستان او را می گیرد و لمس می کند .به او نگاه می کند و نشان می دهد که به سخنانش توجه دارد، به کتاب هایی که می خواند، و مطالبی که بازگو می کند، توجه و علاقه نشان می دهد، با صبوری به حرف هایش گوش می کند و مرتب به ساعت نگاه نمی کند، یا روزنامه ورق نمی زند و کلامش را قطع نمی کند.

این گونه است که زن، احساس اعتماد و امنیت می کند و از عشق همسرش مطمئن می گردد و حس می کند که مورد احترام قرار گرفته و زمانی که زن احساس احترام کند، برایش آسان تر است که از مرد آن طور که در خورش باشد قدردانی نماید .

بدانیم فواید دنیوی و اخروی نیز از قبل روش های پسندیده ی رفتاری نصیبمان خواهد شد. چنان که در روایت است:

قال رسول الله(ص)

جلوس المرء عند عیاله أحب الی الله تعالی من اعتکاف فی مسجدی هذا.

نشستن مرد نزد زنش نزد خدای متعال محبوب تر است از اعتکاف او در مسجد . (4)

الامام صادق(ع)

من حسن بره باهله زادالله فی عمره.

هر که به خانواده اش نیکی کند خداوند بر عمرش بیفزاید. (5)

و عنه: من حسن بره اهل بیته زید فی رزقه.

کسی که نیکی و نیکوکاریش با زن و فرزند مطلوب باشد، به رزقش اضافه می شود. (6)

و حسن الخلق یزید فی الرزق.

اخلاق خوب روزی را اضافه می کند.(7)

موضوع دیگری که در تفاوت زن و مرد مطرح است، مساله ی چرخه ی طبیعی احساسات زن است. زنان هم چون امواج دریا متلاطم و متغیرند، زمانی سرشار از عشق و گاهی غمگین. با شناخت این بعد از وجود زن، راحت تر می توان با احساسات او کنار آمد و او را درک کرد. انتظار اشتباهی است که از یک زن توقع داشته باشیم همیشه سرحال و خوشحال باشد، چرا که به روال طبیعی، او دارای فرود و فراز احساس می باشد و نمی تواند به طور ثابت، یک رفتار همیشه شاد ارایه دهد.

با پذیرش این موضوع می توان به یک زن کمک کرد تا با آرامش، روند فطری چرخه ی احساسات خود را طی کند و به سلامت روحی و روانی دست یابد. شنونده بودن و توجه به سخنان و عواطف زن، تاثیر شگرفی در گذراندن آرام این مراحل دارد و بکار بندیم این کلام امام صادق(ع) را که:

الامام الصادق(ع):

المومنون خدم بعضهم لبعض، یفید بعضهم بعضاً.

مومنان خدمتکار یکدیگرند و به یکدیگر سود می رسانند.(8)

در مقاله ی بعد به بحث«خوش خویی واخلاق پسندیده ی مردان» می پردازیم.

ادامه دارد...

پی نوشت :

1- بحارالانوار، ج 103، ص 226

2- مکارم الاخلاق، ص 217

3- مستدرک، ج 14، ص 255

4- میزان الحکمة، ج 5، ص 2266

5- خصال، ص 21

6- بحارالانوار، ج 71، ص 396

7- بحارالانوار، ج 71، ص 396

8- الکافی، ج 2، ص 167

منبع: برگرفته از کتاب:«همسر اگر اینگونه می بود» - نویسنده:راضیه محمد زاده

سایت خبری قاصدک
نویسنده : حمید توکلی کرمانی



اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

دسته ها :

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

چنان که همگان مى دانیم، معضل عزوبت در جامعه رو به گسترش است و براى حل آن نیازمند کار منظم سازمانى هستیم؛ چرا که بالا رفتن روز افزون شمار افراد مجرّد حل مشکل را سخت تر کرده، به گونه اى که از افراد و حتى از هیئت هاى کوچک کارى ساخته نیست؛ هر چند تلاش افراد و گروه ها براى رفع این مشکل در جاى خود لازم و قابل ستایش و سپاس گذارى است.
به همین جهت و از آن رو که گفته اند: ید الله مع الجماعة(93)؛ دست خدا با جماعت است. سزاوار است مسلمانان برخاسته، براى تأسیس مؤسساتى جهانى براى ازدواج مجرّدان در سراسر جهان تلاش کنند. باید توجه داشت که کار سازمانى و منظم نیازمند کوشش و امکاناتى است، به بزرگى مشکلى که قصد ریشه کن کردن آن را داریم. بى شک اگر اخلاص و توکل به خدا در کار باشد، فراهم آمدن این تشکل محال نخواهد بود. مى گویند: سفر هزار فرسخ با گامى و باران با قطره اى آغاز مى شود.
از دیگر سو شایسته است که این مؤسسات به قانون شورا و تعدد احزاب تن دهند تا همواره با مقتضیات زمان سازگار شوند؛ به ویژه که غرب و دستگاه هاى مخفى آن براى گسترش فساد و فحشا در میان مسلمانان، به جنگ با مؤسساتى خواهند آمد که براى اصلاح اوضاع مسلمانان در جاى جاى جهان کار مى کنند.
نیز سزاوار است که این گونه مؤسسات اصلاحگر همواره با فقها و مراجع تقلید در تماس باشند و از رهنمودهاى آنان استفاده کنند تا در اقدامات خود از پشتیبانى مستمرّ آن ها برخوردار گردند. این پشتیبانى، آن ها را در توسعه و شتاب بخشیدن به اقداماتشان در زمینه هاى مختلف مساعدت خواهد کرد(94).
همچنین لازم است که این مؤسسات متخصصانى در زمینه هاى گوناگون: جامعه شناسى، روان شناسى، اقتصاد و مانند آن در اختیار داشته باشند . نیز مى توانند از پشتیبانى بازرگانان و شرکت هاى بزرگ اقتصادى بهره مند شوند و این امر از طریق تبلیغات و پخش آگهى براى آن ها در چهارچوب موازین شرعى میسر مى شود.

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

 

در احـوالات علامه مجلسى(91) (قدس سره) آمده است که ملاّ صالح مازندرانى(92) در جلسه درس او شرکت مى جست. چون ملا صالح رتبه علمى ممتازى داشت، استاد او را تشویق به ازدواج نمود و پس از آن که احساس کرد مایل و موافق است، به او فرمود: اگر تو علاقه مندى که ازدواج کنى، به من اجازه بده که همسرى صالح برایت برگزینم. و او همان جا به استادش اجازه داد. علامه مجلسى دخترى به نام آمنه داشت که علاوه بر تدیّن و تربیت اخلاقى، در احکام شرعى نیز دانشمند بود؛ چرا که پدرش او را از خردسالى به خوبى آموزش داده بود. هنگامى که علامه وارد خانه شد، آمنه را خواست و به او گفت: شوهرى برایت انتخاب کردم که در نهایت فقر، ولى در نهایت فضل و علم و تقوا است. و تو در پذیرش یا رد، آزادى. دختر گفت: فقر براى مرد عیب نیست. خلاصه سخن این که هر دو موافقت خود را براى این پیوند اعلام کردند و علامه مجلسى شمارى از مؤمنان را به مجلس عقد دخترش دعوت کرد.
آرى، یکى از مسؤولیت هاى والدین آن است که هنگام فرا رسیدن زمان ازدواج فرزندان شان، آن ها را به ازدواج تشویق کرده و آنرا پیچیده نکنند. به شروط مادى توجه ننمایند و بر مهریه اندک و ساده زیستى در زندگى تأکید کنند تا با آسانى کامل انجام گیرد، چه این که خوشبختى در گرو مال، اتومبیل و نظایر این ها نیست.

 

ادامه دارد ...


برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
 

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*



1 – عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیکه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زیر را مقایسه کنید:
- ( من) دوستت دارم
- ( من) برات می میرم
- (برای من) هیچکس مثل تو نمیشه
- ( من ) همیشه به فکر توام
-( من) را فراموش نکن
- ( من ) از تو رنجیدم
در حالیکه در عشق، توجه به حالتها و لذتهای خود نیست. و خواست و شرایط معشوق جایگزین خودخواهی فرد می شود.
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای

2 – هوس پاسخ به یک نیاز جسمانی و روانی است، مثل نیاز به آب، نیاز به اکسیژن ، نیاز به غذا. ولی عشق فراتر از یک چنین نیازی هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشکوفایی فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمی کند، کوچک نمی کند. عشق عزت و احترام دارد و این احترام از روی بی نیازی و بزرگی عشق حاصل می شود. شاید در فیلم ها دیده و شنیده باشید که فردی می گوید« من عشق را گدایی نمی کنم».
هر چه جز عشقست، شد ماکولِ[1] عشق
دو جهان یک دانه پیش نَولِ[2] عشق
دانه یی مر مرغ را هرگز خورَد؟
کاهدان مر اسب را هرگز چَرَد[3]؟
3 – عشق محدود کننده و زندانی کننده معشوق نیست. عشق آزاد کننده است. اگر فردی را مجبور کنیم که همه علائق ، سلیقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بیندیشد، او را محدود به خودمان کرده ایم، نه اینکه عاشق خودکرده باشیم. در واقع این عشق نیست، این یک هوس است و ما را وابسته به شخص دیگری نموده است.
آنکه او بسته غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
باغ سبز عشق، کو بی منتهاست
جز غم و شادی درو بس میوه هاست
عاشقی زین هر دو حالت، برترست
بی بهار و بی خزان ، سبز و ترست
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق، دریایی ست قعرش ناپدید.

4 – عشق با بدبینی و سوء ظن همراه نیست. عشق یک اعتماد است. یک اطمینان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت یک آگاهی عمیق به وجود می آید. لذا ابتدا اعتماد به وجود می آید و بعد عشق منعقد می شود.
بعضی ها می پرسند «باید اول عاشق شد بعد ازدواج کرد یا اول ازدواج کرد بعد عاشق شد؟!»
در جواب باید گفت: اگر بعد از ازدواج بخواهی عاشق بشوی که کار از کار گذشته است و آن فرد هر خصوصیت یا رفتار و یا افکار و احساسی که داشته باشد، باید تحمل کنید، نام این عشق نیست.
از طرف دیگر بدون بررسی ، شناخت ، تحقیق و ارتباط رسمی چگونه می توان عاشق فردی شد تا در پی آن ازدواج کرد؟ ( یعنی روش عاشق شدن قبل از ازدواج چگونه است)
خلاصه اینکه، طی یک فرایند رسمی که خانواده ها در جریان هستند، و ارتباطات شما آشکار و شفاف هست. با مشورت و بررسی شما و خانواده هایتان از فرد مقابل آگاهی به دست می آورید، تناسب رفتارها، نقاط ضعف ، احساسات و افکار یکدیگر را می سنجید و سایر معیارهای مطلوب را دقیقا ارزیابی می کنید. بدیهی است که اگر این موارد مثبت باشد خواه ناخواه شما عاشق فرد می شوید( نه هوس پیدا کنید).
اما هوس اینست که معمولا به صرف مجاورت ایجاد می شود. همکلاسی، هم محله ای، همکار، فامیل و ...، می بینید، خنده ها و عشوه هایش را حس می کنید، شیطنتها ، بازیگوشی ها، و کلاس گذاشتن هایش را نظاره می کنید، به دلتون می افتد که عاشقش هستید و با خیالات مستمر از او غولی می سازید که فقط بعد از ازدواج شکسته می شود و واقعیت آن روشن می شود. معمولا چنین دو نفری به جای شناخت یکدیگر، انرژی خود را صرف احساسات یکدیگر می کنند، دل میدهند و قلوه می گیرند، هر روز به تعداد زیادی برای یکدیگر می میرند، یا حداقل غش می کنند و تعارفات کلاس بالا نصیب هم می کنند، از وجود یکدیگر ممنون می شوند، از هم زیاد تشکر می کنند، با مطالعاتی که در مورد مخ زنی دختر یا پسر در اینترنت یا ....آموخته اند سعی می کنند طرف مقابل را شیفته خود سازند ( به هر قیمتی)به هم زیاد کادو می دهند، متون ادبی جالب ، آهنگهای احساس نواز، و مبالغه های غیر عقلانی به یکدیگر پیشکش می کنند، کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را یک جا به محبوب خود پیشکش می کنند، و وقت خود را یا با او پر می کنند یا با خیالات او سر می کنند و در خیالات خود او را تک ستاره ای می دانند که آسمان قلب آنها را نورانی می کند، بدون او زندگی معنی و مفهوم و شور خود را از دست می دهد. او یک انسان نیست، یک فرشته است، او هیچ عیبی ندارد، و فقط و فقط مهر و عشق و صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او ، کابوسی وحشتناک هست. مفعول شعرهای تمام ترانه های شاد و غمناک به نوعی به محبوب آنها بر می گردد، واینگونه این احساسات غیر قابل کنترل می شود ، در حالیکه عشق همانطور که گفته شد، فرایند مشخصی از آگاهی می باشد. منظور این نیست که از احساس تهی باشد، نه ، اما احساس یکی از پارامتر های مهم در کنار پارامترهای آگاهی هست که نمی تواند جای خالی دیگر خصیصه ها را پر کند.
احساس انفجار آمیز در رابطه ها منجر به تحریف واقعیت ها شده و آنقدر آب را گل آلود می کند که خود فرد به هیچ وجه قادر به شناخت صحیح طرف مقابل خود نیست. و پس از فروکش کردن احساست، پس از ازدواج ، تفاوت میان خیالات خود و واقعیت ها را درک می کنند.

5 – عاشق، خود را ملزم می داند که حریم عشق و معشوق را رعایت کند و هنجارها را به نفع لذت خود نمی شکند. عاشق در پی کام گرفتن از معشوق، پیش از آنکه این حریم کامل و رسمی شود، نیست. باید کانون خانواده شکل گیرد و انعقاد پیمان زناشویی انجام پذیرد و طرفین مسئولیت زندگی و تعهد کامل را نسبت به هم بپذیرند. هر گونه خلوت، لمس و ارتباطی که جنبه لذت جویی داشته باشد (قبل از تعهد کامل زناشویی و در چارچوب قانون)، صرفا آسیب پذیری عشق را به همراه دارد و این آزمایش کردن عشق نیست، بلکه سیراب کردن هوس و عطش شهوانی است.
عشق هایی کز پیِ رنگی بُوَد
عشق نَبوَد ، عاقبت ننگی بود

6 – چنین مواردی از نشانه های هوس هستند: زودرنجی، قهر و آشتی ، دل خوری، نگرانی، تردید ، عجله در به نتیجه رسیدن، امروز و فردا کردن، زبان بازی کردن، با چند نفر ارتباط صمیمی وعمیق عاطفی گرفتن، رویاپردازی در مورد فرد، چشم پوشی از نقاط ضعف آن شخص و ... ، همه از نشانه های هوس است، در حالیکه عشق ، قامتی رعناتر، بزرگتر ، قوی تر و منحصر به فرد دارد و از همه مهمتر آرامش بخش است و نگرانی از درست رفتن، ندارد. عشق هایی که نگرانی آفرین، اضطراب آور و دمدمی مزاج و به ظواهر فرد بستگی دارد، همان هوسها هستند که « محور من» در آنها قوی است . یعنی فرد همه چیز را برای خودش می خواهد ، نه معشوق
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
شاد باش ای عشقِ خوش سودای ما
ای طبیبِ جمله علت هایِ ما
ای دوایِ نخوت و ناموسِ ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسمِ خاک از عشق ، بر افلاک شد
کوه، در رقص آمد و چالاک شد

7 – عشق پیش نیاز لازم دارد.
یعنی فرد باید رشد کند و از مراحلی بگذرد تا نوبت به عاشق شدن برسد. کسی که هنور با والدینش درگیر است، سازگاری با همکاران ندارد، رابطه صمیمانه ای با دوستانش ندارد. افسرده و مضطراب است، تصمیم های مهمی در زندگی نگرفته یا به اجرا در نیاورده است، از این شاخه به آن شاخه می پرد، هدف زندگی خود را شفاف ترسیم نکرده است. و حتی در انتخاب هنجارها به انتخاب ثابتی برای وضع ظاهری ، پوشش و نحوه رفتارش نرسیده است و مردد بوده و روز به روز شکل به شکل می شود و هویت خود را نیافته است، مانند کودک پیش دبستانی است که برای اردو به دانشگاه رفته باشد، او هرگز نمی تواند در نقش دانشجو باشد. حتی اگر بر روی صندلی های دانشگاه بنشیند. لذا عشق پس از بلوغ عاطفی ، بلوغ اجتماعی، بلوغ فکری، بلوغ روانی و ...، پیدا می شود، در غیر این صورت فقط هوس خامی بیش نیست.

8 – عشق باید یک وحدت و یکپارچگی بین شما ، افراد و همه هستی ایجاد کند. اگر رابطه دختر و پسری، با پنهان کاری، تعارض ، درگیری با دیگران، احساس گناه، اضطراب، تردید، و قطع روابط اجتماعی با دیگران، مشکل در شغل ، تحصیل ، روابط خانوادگی و ...، همراه هست باید مطمئن شد که هوس، خود را به جای عشق به آنها معرفی کرده است. و چنین شروعی برای رابطه، پایان هایی به مراتب دردناکتر و فجیع تر به همراه دارد.
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق، دریایی ست قعرش ناپدید



اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

منبع:

javan-online

دسته ها : سرگشتگی
X