بسم الله الرحمن الرحیم 

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*
 

بسیارى از مردم تنها زمانى با توجّه دست به دعا مى شوند که در بند مشکل ها مى افتند و در بى راهه ها دست و پا مى زنند، امّا به طبیعت، این گونه اند که آن گاه که در اثر دعاهایشان خداوند مشکلات و گرفتارى هایشان را برطرف مى کند، باز به حالت سابق خویش برمى گردند و در غفلتى که گذشتگان آن را آزمودند و پوچى آن را احساس کردند، فرو مى روند.
خداوند در قرآن به این ویژگى انسان اشاره کرده و مى فرماید:
(وَ إِذَا مَسَّ الاِْنسَـنَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنـبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَن لَّمْ یَدْعُنَآ إِلَى ضُرّ مَّسَّهُ کَذَ لِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)(106)؛ و چون انسان را آسیبى رسد، ما را ـ به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده ـ مى خواند، و چون گرفتاریش را برطرف کنیم چنان مى رود که گویى ما را براى گرفتاریى که به او رسیده، نخوانده است. این گونه براى اسراف کاران، آنچه انجام مى دادند زینت داده شده است.
(وَ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِى الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کَانَ الاِْنسَـنُ کَفُورًا)(107)؛ و چون در دریا به شما صدمه اى برسد، هرکه را جز او مى خوانید ناپدید [و فراموش] مى گردد، و چون [خدا] شما را به سوى خشکى رهانید، روى گردان مى شوید، و انسان همواره ناسپاس است .
(وَ إِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ)(108)؛ و چون مردم را زیانى برسد، پروردگار خود را در حالى که به درگاه او توبه مى کنند، مى خوانند، و آنگاه که از جانب خود رحمتى به آنان چشانید به ناگاه دسته اى از ایشان به پروردگارشان شرک مى آورند.
(وَ إِذَا مَسَّ الاِْنسَـنَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِىَ مَا کَانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِن قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِ)(109)؛ و چون به انسان آسیبى رسد، پروردگارش را ـ در حالى که به سوى او بازگشت کننده است ـ مى خواند؛ سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا کند، آن [مصیبتى] را که در رفعِ آن پیشتر به درگاه او دعا مى کرد، فراموش مى نماید و براى خدا همتایانى قرار مى دهد تا [خود و دیگران را] از راه او گمراه گرداند.
(فَإِذَا مَسَّ الاِْنسَـنَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَـهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْم بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَـکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ)(110)؛ و چون انسان را آسیبى رسد، ما را فرا مى خوانَد؛ سپس چون نعمتى از جانب خود به او عطا کنیم مى گوید: «تنها آن را به دانش خود یافته ام». نه چنان است، بلکه آن آزمایشى است، ولى بیشترشان نمى دانند.
سفارش مؤکد قرآن و پیشوایان دین آن است که در هر حال، چه در آسایش و چه در سختى، باید به دعا و توسّل و تضرع به درگاه الهى پرداخت. آیات و روایات این را نیز مى آموزند که در سختى ها و تنگناها باید توسل و تضرع بیشترى به درگاه او نمود و از رحمت گسترده اش نومید نشد. براى مثال در آیاتى از قرآن مى خوانیم:
(قُلْ أَرَءَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَغَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن کُنتُمْ صَـدِقِینَ * بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِن شَآءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ * وَلَقَدْ أَرْسَلْنَآ إِلَى أُمَم مِّن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَـهُم بِالْبَأْسَآءِ وَالضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ * فَلَوْلاَ إِذْ جَآءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَـکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)(111)؛ بگو: «به نظر شما، اگر عذاب خدا شما را در رسد یا رستاخیز شما را دریابد، اگر راستگویید، [کسى] غیر از خدا را مى خوانید؟ [نه]، بلکه تنها او را مى خوانید، و اگر او بخواهد، رنج و بلا را از شما دور مى گرداند، و آنچه را شریک [او] مى گردانید فراموش مى کنید.» و به یقین، ما به سوى امت هایى که پیش از تو بودند، [پیامبرانى] فرستادیم، و آنان را به تنگى معیشت و بیمارى دچار ساختیم، تا به زارى و خاکسارى درآیند. پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرع نکردند؟ ولى [حقیقت این است که] دلهایشان سخت شده، و شیطان آنچه را انجام مى دادند بر ایشان آراسته است.
(وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الُْمحْسِنِینَ)(112)؛ و با بیم و امید او را بخوانید که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.
(أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَآءَ الاَْرْضِ أَءِلَـهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلاً مَّا تَذَکَّرُونَ)(113)؛ یا [کیست] آن کسى که درمانده را ـ چون وى را بخواند ـ اجابت مى کند، و گرفتارى را برطرف مى گرداند، و شما را جانشینان این زمین قرار مى دهد؟ آیا معبودى با خدا است؟ چه کم پند مى پذیرید.
همان گونه که گفتیم، علاوه بر ارزش همیشگى دعا و تضرّع و توسل، برخى روایات ما را به دعا در هنگام سختى فرا مى خوانند. از جمله رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
ممّا أَعْطَى اللهُ به أُمّتی وفَضَّلَهم بِهِ على سائِرِ الأُمَمِ أعطاهم ثلاثَةَ خصال لم یُعْطِها إلاّ نبیّ... و کان إذا بعث نبیّاً قال له: «إذا أَحزنَکَ أمر تُکْرِهُهُ فَأدعُنى أَستَجِبْ لک». و إنّ اللهَ اعطى أُمَّتی ذلک حیثُ یقول: ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُمْ (114)ـ(115).
از چیزهایى که خداوند به امتم عطا فرمود و به خاطرش آن ها را بر امت هاى دیگر برترى داد، این بود که سه خصلتى را بدیشان بخشید که [پیش از آن] جز به پیامبرى نبخشیده بود.... و هرگاه پیامبرى بر مى انگیخت، به وى مى فرمود: « زمانى که چیزى را ناخوش مى دارى و آن تو را غمگین مى سازد، مرا بخوان تا تو را اجابت کنم». و به یقین خداوند تعالى آن (مقام) را به امت من [نیز] بخشید؛ آن جا که فرمود: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم».
حفص بن سالم خیاط مى گوید: در مدینه بر امام موسى بن جعفر(علیه السلام) وارد شدم و امانتى که نزدم بود به ایشان رساندم. آن حضرت فرمودند:
[این پیام را] به هم کیشانت برسان و به آن ها بگو: تقواى خداى عزّوجلّ را پیشه کنید که شما در حکومت حاکمى خون ریز (دوانیقى) هستید، پس زبانتان را و جان و دینتان را نگاه دارید و آنچه را از آن بر ما و خودتان واهمه دارید، با دعا دفع کنید که به خدا قسم دعا و درخواست از خدا حتى بلائى را که از قضا و قدر گذشته و تنها عینیت یافتنش باقى مانده باشد، بر مى گرداند. لذا زمانى که [بنده] به درگاه الهى دعا کند و درخواست نماید، بلا برمى گردد [و چه برگشتنى!]. پس در دعا پافشارى کنید تا خداوند شما را از [شرّ] آن [بلا] کفایت کند.
زمانى که سخن امام کاظم(علیه السلام) را به دوستانم رساندم، آن ها چنین کردند و براى [مرگ] دوانیقى دعا نمودند. اتفاقاً این داستان در سالى واقع شد که دوانیقى در آن سال (براى حج) به مکه رفته بود. و [در اثر دعاى آنان] قبل از انجام مناسک حج، دوانیقى در بئر میمون مرد و خدا ما را راحت کرد و من در همان سال به حج مشرف شدم. آن گاه نزد امام کاظم(علیه السلام) رفتم حضرت به من فرمودند:
اى ابو ولاّد! موفقیت (و تأثیر) دعا براى مرگ دوانیقى را که شما را بدان امر و بر آن تحریک کردم، چگونه یافتى؟! اى ابو ولاّد! هرگاه بلایى بر بنده مؤمن نازل شود و خداوند به او الهام کند که [براى رفع آن] دست به دعا بردارد [و او چنین کند]؛ به یقین آن بلا را به سرعت برطرف مى کند و چون بلایى بر بنده مؤمنى نازل شود و او [براى رفع آن بلا] از دعا خوددارى کند؛ آن گرفتارى به درازا مى کشد. پس آن گاه که بلایى نازل مى شود، دعا کنید(116).
بى تردید دعا نقشى عظیم در برآورده شدن حاجت ها و برطرف شدن مشکلات دارد و از جمله درباره نیاز به ازدواج و مشکل عزوبت نیز سزاوار است که به درگاه خدا دعا و تضرع و توسل نمود تا این بحران فروکش کند؛ البته توجه به قانون اسباب و مسببات تکوینى الزامى است.
در روایات اسلامى ادعیه اى نیز براى تسهیل امر ازدواج وارد شده است. مرحوم کفعمى(117) در کتاب الجنّة الواقیة ضمن شرح خواص آیاتى از سوره فرقان گفته است: هر بى همسرى که بخواهد ازدواج کند، باید سه روز روزه بگیرد و هر شب هنگامى که به بستر مى رود، این آیات را 21 مرتبه بخواند و از خدا استجابت دعاى خویش را بخواهد و این کار را هر ماه تکرار کند. به یقین خداوند سبحان امر ازدواج او را آسان مى کند(118).
آن آیات چنین است:
(رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَ جِنَا وَذُرِّیَّـتِنَا قُرَّةَ أَعْیُن وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا * أُولَـئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَ سَلَـمًا * خَــلِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا)(119)؛ و کسانى که مى گویند: پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنىِ چشمان [ما] باشد، و ما را پیشواى پرهیزگاران گردان. اینانند که به [پاس] آنکه صبر کردند، غرفه[هاى بهشت را] پاداش خواهند یافت و در آنجا، با سلام و درود مواجه خواهند شد. در آنجا، جاودانه خواهند ماند، چه خوش قرارگاه و مقامى!
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز خطاب به امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرمایند:
اى على! [سوره] یس بخوان که در آن ده گونه برکت [نهفته] است. هر گرسنه اى آن را بخواند سیر شود، هر تشنه اى آن را بخواند سیراب شود، هر عریانى آن را بخواند پوشانده شود، هر بیمارى آن را بخواند نجات یابد، هر عزبى آن را بخواند ازدواج کند، هر هراسانى آن را بخواند از خطر حفظ شود، هر اسیرى آن را بخواند از بند برهد، هر مسافرى آن را بخواند بر سفرش یارى شود، هر گم کرده اى آن را بخواند خداوند گمشده اش را به وى بازگرداند، هر زندانى آن را بخواند آزاد شود، هر بدهکارى آن را بخواند دینش ادا شود، و بر هر میتّى خوانده شود در آن لحظه خداوند (در عذابش) تخفیف دهد(120).
از امام رضا(علیه السلام) نیز نقل شده که اگر خواستى ازدواج کنى، از خداى متعال طلب خیر بنما و آن را به اجرا بگذار. سپس دو رکعت نماز بجاى آور و دستهایت را بلند کن و بگو:
اللّهم إنّی أُریدُ التزویجَ فَسَهِّلْ لی مِنَ النساءِ أحسنهُن خَلقاً و خُلقاً و أَعفَّهُنّ فَرْجاً و أحفَظهُن نَفْساً فیّ و فی مالی و أکملهُنّ جمالاً و أَکثَرهُنّ أولاداً(121)؛ بار خدایا من مى خواهم ازدواج کنم پس [ازدواج با] زنى را برایم مقدر و آسان کن که در میان زنان خوش اخلاق ترین و زیباترین و پاکدامن ترین باشد و [در نبودن من] با خویشتن دارى، در حفظ [آبروى] من و مالم سخت بکوشد و در زیبایى کامل ترین و پر اولادترین باشد.
نیز روزى امام صادق(علیه السلام) از ابوبصیر پرسیدند: چون کسى از شما [قصد] ازدواج کند، چگونه [باید] عمل کند؟ ابوبصیر گفت: نمى دانم. حضرت فرمودند: زمانى که کسى مى خواهد ازدواج کند، باید دو رکعت نماز بگزارد و خدا را ستایش کند و سپس بگوید:
اللّهـمَّ إنّی اُریدُ التزویجَ فقدِّر لی مِنَ النّساءِ أعَفَّهُنّ فَرْجاً و أحْفَظَهُنّ لی فی نفسها و فی مالی و أوسعَهُنّ رزقاً و أعظمَهُنَّ بَرَکةً و قَدِّر لی وَلَدَاً طیّباً تَجْعَلُه خَلَفاً صالحاً فی حیاتی وبعدَ مماتی(122)؛ بار خدایا! من مى خواهم ازدواج کنم، پس از میان زنان کسى را برایم مقدّر کن که پاک دامن ترین و براى حفظ آبروى من خود نگه دارترین و براى اموال من نگه دارترین و پر روزى ترین و پر برکت ترین باشد و برایم فرزند پاکى را مقدّر کن که در زندگى و بعد از مرگم او را برایم خلفى صالح قرار دهى.
بنابراین سزاوار است دختران و پسران به درگاه الهى متوسل شوند و فراهم شدن زمینه ازدواجشان را از او بخواهند و براى رهایى از مشکل تجرد که مورد نکوهش شارع مقدس است، از او یارى بطلبند، چه این که هر کس به سوى آسمان دست بلند کند و صادقانه حاجت خویش را بخواهد، بى تردید نومید باز نمى گردد.

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
 

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

علاوه بر نمونه هاى تاریخى، نمونه هایى زنده نیز در دست است. زمانى که دختران و زنان جوانمان را به سادگى و بدون پیچیدگى هاى گوناگون، با مهریه هایى اندک و زودهنگام به خانه بخت بفرستیم، دیگران نیز در این کار از ما پیروى خواهند کرد.
خوشبختى در زندگى در گرو مادیات نیست، بلکه مهم آن است که آدمى به نقش خویش در زندگى پى ببرد، چرا که پروردگار متعال این جهان پهناور را آفریده و قوانین غیر قابل تغییر و تبدیل در آن به ودیعت نهاده است و ناگزیر باید آن ها را به اجرا درآورد؛ چه آدمى بخواهد و چه نخواهد. خداى متعال در این باره مى فرماید:
(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْم حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)(104)؛ این [کیفر] بدان سبب است که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمى دهد، مگر آن که آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند، و خدا شنواى دانا است.
نیز مى فرماید:
(إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)(105)؛ در حقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمى دهد؛ تا آنان حال خود را تغییر دهند.
براى آن که آدمى از نعمت هاى این جهان بهره مند شود و در زندگى خوشبخت گردد، ناگزیر است که این سنت هاى تکوینى و راه درست تعامل با آن ها را کشف و درک کند. براساس همین سنن است که پیچیدگى و سختى، پیچیدگى و سختى مى آفریند. در حقیقت این سخت گیرى ها نه مشکلى را حل مى کنند و نه مى گذارند آدمى در حیات خود احساس سعادت کند و با وجود چنین تنگناهایى زندگى چهره اى سیاه و ظلمانى پیدا مى کند و عطر و شیرینى خود را مى بازد و در نتیجه هیچ گونه آرامشى نخواهد داشت. و چنین وضعیتى بر خلاف آن چیزى است که خداوند براى بندگان رقم زده است.
مسلمانانِ صدر اسلام این حقیقت را درک کردند و چون امر خداى متعال و رسول کریمش را جامه عمل پوشاندند، مورد نصرت و یارى قرار گرفتند و به خوشبختى و سعادتمندى رسیدند. این مطلب در مسأله ازدواج میان آنان نمایان است، چه این که در مقدار مهریه از حد اعتدال تجاوز نمى کردند و از زوج چیزى غیر ضرورى که بر گرده او فشار آورَد مطالبه نمى کردند. از این رو، اندکى نگذشته بود که مسلمانان بر معضل عزوبت فایق آمدند؛ واقعیتى که از متون روایى و شواهد تاریخى به روشنى لمس مى شود.

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

ابن ابى وداعه مى گوید: با سعیدبن مسیب(103) نشست و برخاست مى کردم. چند روزى مرا ندید و آن گاه که نزد او آمدم، گفت: کجا بودى؟ گفتم: همسرم فوت کرد و مصیبت او مرا مشغول کرده بود. گفت: چرا ما را خبر نکردى تا در تشییع او شرکت کنیم؟. سپس خواستم او را ترک کنم که گفت: آیا زن دیگرى گرفته اى؟ گفتم: خدا خیرت دهد! چه کسى به من که بیش از دو یا سه درهم ندارم، زن مى دهد؟! گفت: من! گفتم: آیا واقعاً چنین مى کنى؟ گفت: آرى. سپس حمد و ستایش خداى را گفت و بر پیامبرش درود فرستاد و با مهریه دو یا سه درهم مرا همسر داد.


آن گاه برخاستم و در حالى که از خوشحالى نمى دانستم چه کنم، به خانه رفتم و در این فکر بودم که از چه کسى پول بگیرم و از چه کسى قرض کنم. در مسجد نماز مغرب را خواندم و به منزل بازگشتم و مشغول استراحت شدم. چون روزه بودم، سفره افطار که شامل نان و روغن زیتون بود گستراندم که ناگاه صدا از پس در برخاست. گفتم: کیست؟ گفت: سعید. هر فرد سعید نامى به نظرم آمد، جز سعیدبن مسیب که در طول چهل سال تنها بین خانه اش و مسجد دیده مى شد.
برخاستم و بیرون آمدم که ناگاه سعیدبن مسیب را دیدم. گمان کردم از حرفش برگشته است، لذا به او گفتم: اى ابو محمد! چرا کسى را نفرستادى که من خودم نزد تو بیایم؟ او گفت: نه، تو شایسته تر به آنى که نزدت آیند. گفتم: چه مى فرمایى؟ گفت: تو مردى عزب بودى که ازدواج کردى. از این رو، خوش نداشتم که امشب تنها به سر ببرى در حالى که این دختر زن تو است. ناگاه دیدم آن دختر پشت سرش به بلنداى قامت او ایستاده است. سپس دست دخترش را گرفت و به طرف در هدایت کرد و در را بست و آن زن از فرط حیا بر زمین لغزید. قفل درب را محکم کردم، سپس او را کنار ظرف بزرگى که روغن زیتون و نان در آن بود، آوردم و در سایه چراغ نشاندم تا دیده نشود.
بر پشت بام رفتم و همسایگان را صدا زدم. آنها نزد من آمدند و گفتند: چه شده است؟ گفتم: هیچ مى دانید، سعیدبن مسیّب امروز دخترش را به همسرى من درآورد و بى آن که با خبر شوم، او را نزد من آورده است؟. پرسیدند: واقعاً سعیدبن مسیب تو را تزویج نموده است؟! گفتم: آرى، ببینید او در خانه من است. آن گاه پایین آمدند و نزد او رفتند. چون خبر به مادرم رسید، آمد و گفت: دیدن روى من بر تو حرام باشد اگر پیش از سه روز به او نزدیک شوى. صبر کن تا او را برایت آراسته و آماده کنم.
سه روز صبر کردم و پس از آن با او عروسى نمودم. او را از زیباترین مردم و حافظترین آن ها نسبت به کتاب خدا و داناترین شان به سنت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و آگاه ترین شان نسبت به حق شوهر یافتم.
یک ماه گذشت. در این مدت نه سعید نزد من آمد و نه من نزد سعید رفتم. پس از حدود یک ماه نزد سعید رفتم و او را در جلسه مخصوصش یافتم. سلام کردم و جواب سلامم را داد و دیگر با من سخن نگفت تا این که اهل مجلس متفرق شدند. زمانى که جز من کسى نماند گفت: حال آن انسان چطور است؟
گفتم: به خیر اى ابو محمّد! همان گونه که دوست، بدان شادمان شود و دشمن را بد آید. پس از آن که به منزلم بازگشتم، سعید بیست هزار درهم برایم فرستاد.


عبدالله بن سلیمان مى گوید: آن گاه که عبدالملک بن مروان پسرش ولید بن عبدالملک را ولى عهد خود نمود، از دختر سعید بن مسیب براى پسرش خواستگارى کرده، ولى سعید نپذیرفت. به همین خاطر عبدالملک همواره براى سعید نقشه مى کشید تا آن که بهانه اى یافت و در روزى سرد صد ضربه شلاق بر او زد و سپس کوزه اى آب بر او ریخت و جبّه اى پشمین بر او پوشانید.



دامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

 بسم الله الرحمن الرحیم 

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*
 

امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: مردى نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: اى رسول خدا! گران ترین زن عرب را [از نظر مهریه] در اختیار دارم و دوست دارم شما او را به همسرى قبول کنى. او دختر من است. پیامبر فرمودند: او را قبول کردم.
آن مرد گفت: دختر دیگرى هم دارم، اى رسول خدا! پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمودند: آن چگونه است؟! گفت: [از فرط زیبایى وکمال] هرگز به هیچ ذهنى خطور نکرده است. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: من به او احتیاج ندارم. لکن او را به جلبیب تزویج کن.
آن مرد برخود لرزید و نزدیک بود که از پاى درآید. آن گاه نزد مادر آن دختر آمد و او را از ماجرا باخبر کرد. او نیز اندوهگین و درمانده شد. در این هنگام آن دخترک سخن او را شنید و اندوه و ناراحتى پدر را دید و گفت: به آنچه خدا و رسولش برایم رضایت داده اند، رضایت بدهید. پس اندوه شان برطرف شد. آن گاه مرد نزد پیامبر آمد و ایشان را از این خبر آگاه کرد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: بهشت را مهریه او قرار دادم.
در ادامه روایت آمده است که جلبیب پیش از ازدواج با او مُرد و پس از آن دختر با مهریه یکصد هزار درهم به خانه بخت رفت(102).

دامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*



از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: زنى نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: مرا تزویج کن! رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: چه کسى این زن را به همسرى مى گیرد؟ مردى گفت: من، اى رسول خدا، او را به همسرى من درآور! پیامبر پرسیدند: (به عنوان مهر) به او چه مى دهى؟ گفت: چیزى ندارم (که بدهم). پیامبر نپذیرفت و آن زن دوباره خواسته اش را تکرار کرد. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز کلام خود را تکرار فرمودند و این بار همان مرد برخاست. بار سوم که آن زن خواسته اش را تکرار کرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)به آن مرد فرمودند: آیا از قرآن چیزى مى دانى؟ گفت: آرى. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمودند: او را به همسرى تو در مى آورم با این مهریه که آنچه از قرآن مى دانى، به او بیاموزى(98).
به روایت دیگرى، [پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از او پرسیدند: چیزى از قرآن مى دانى؟] آن مرد گفت: آرى، یک سوره از قرآن مى دانم. و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)براى مهریه فرمودند: بیست آیه (از آن سوره) را به او تعلیم بده(99).

:: مى خواهم با آن زن ازدواج کنم

از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل شده که مردى نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: اى رسول خدا! مى خواهم با این زن ازدواج کنم. حضرت فرمودند: چه مقدار مهریّه به او مى دهى؟ گفت: چیزى ندارم [که مهرش کنم]. حضرت به انگشترى که در دست مرد بود نگاه کرد و فرمودند: آیا این انگشتر مال تو است؟ گفت: آرى. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: این انگشتر را مهریه او قرار ده و با او ازدواج کن(100).

:: کفو بودن زن و مرد مؤمن

از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که على بن الحسین(علیه السلام) با کنیزکى که متعلق به حسن بن على(علیه السلام) بود ازدواج نمود. این خبر به گوش عبدالملک بن مروان رسید و او در نامه اى به ایشان نوشت: تو شوهر کنیزان شدى؟! على بن الحسین(علیهما السلام) نیز در پاسخ نوشت: به یقین خداوند به سبب اسلام، زن پست [و ناچیز] را برترى و زن ناقصه را تمامیت و کمال بخشید، و شخصیت او را که تا پیش از آن تحقیر شده بود، گرامى داشت. پس هیچ مسلمانى حقیر نیست و حقارت تنها از آنِ جاهلیّت است. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) (نیز) غلامش را همسر داد و با کنیز خود ازدواج نمود(101).

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*



ازدواج حضرت خدیجه(علیها السلام)

ازدواج پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با خدیجه(علیها السلام) نیز همین گونه بود. با این که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مال و ثروتى نداشت، خدیجه(علیها السلام) به ازدواج با ایشان رضایت داد و عرضه داشت: اى پسر عمو! من تو را خواستم چون خویشاوند من هستى و در میان قومت شریف و صاحب اعتدال و امین وخوش خلقى و گفتارت راست است.
سپس خویش را بر حضرت عرضه کرد و به ایشان پیشنهاد ازدواج داد(96).

:: تزویج ضباعه

داستان ازدواج ضباعه دختر زبیربن عبدالمطلب با مقداد بن اسود کندى نیز درخور تأمل است. امام صادق(علیه السلام) در این باره فرمودند: رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به سادگى تمام، او را به مقداد تزویج کرد، تا ازدواج ها متواضعانه و سهل گیرانه انجام شود و مردم در این زمینه از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) پیروى کنند و بدانند که ارجمندترین آن ها نزد پروردگار با تقواترین آن ها است(97).



ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

 بسم الله الرحمن الرحیم 

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*


شناساندن الگوهاى شایسته، یعنى معرفى پسران و دخترانى که اقدام به ازدواج زود هنگام نمودند و در زندگى زناشوئى خویش موفق بوده اند یکى از عوامل ایجاد آمادگى روانى و عملى امر ازدواج دختران و پسران است. در این جا برخى از نمونه هاى تاریخى را یادآور مى شویم.

:: ازدواج حضرت فاطمه(علیها السلام)

درباره ازدواج آن حضرت، پیش از این سخن گفتیم و اکنون به زوایاى دیگرى از آن مى پردازیم. به نقل جابربن عبدالله انصارى، وقتى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فاطمه را به امیرمؤمنان(علیه السلام) تزویج کردند، برخى قرشیان نزد حضرت آمدند و گفتند: شما با مهریه اى ناچیز فاطمه را به همسرى على درآوردى! رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
من على را تزویج نکردم، بلکه خداى عزّوجلّ او را تزویج کرد. شبى که به سدرة المنتهى برده شدم، خداى عزّوجلّ به آن سدره وحى نمود که: [از بار خویش] بیفشان! آن (سدره نیز) بر حوریان بهشت دُر و گوهرهایى افشاند و آنان آن ها را به یکدیگر هدیه مى دهند و بدان افتخار مى کنند و مى گویند: این از نثار فاطمه دختر محمد است.
آن گاه که شب زفاف فرا رسید، پیامبر بر قاطرش (شهبا) روپوش مخمل تاکرده اى انداخت و به حضرت فاطمه(علیها السلام) فرمودند: سوار شو! و به سلمان امر نمود که آن را پیش ببرد و خود (حضرت نیز) از پس، آن را مى راند. در بین راه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) صدائى شنید و ناگاه جبرئیل را در میان هفتاد هزار فرشته و میکائیل را در میان هفتاد هزار فرشته دیگر در مقابل خود دید. به ایشان فرمودند: چه چیز شما را به زمین فرود آورد؟ آن ها گفتند: آمده ایم تا فاطمه(علیها السلام) را به سوى [خانه] شوهرش ببریم. آن گاه جبرئیل تکبیر گفت و میکائیل و فرشتگان ومحمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) [نیز] تکبیر گفتند و از آن شب بود که تکبیر براى عروس ها قرار داده شد(95).

 

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

چنان که همگان مى دانیم، معضل عزوبت در جامعه رو به گسترش است و براى حل آن نیازمند کار منظم سازمانى هستیم؛ چرا که بالا رفتن روز افزون شمار افراد مجرّد حل مشکل را سخت تر کرده، به گونه اى که از افراد و حتى از هیئت هاى کوچک کارى ساخته نیست؛ هر چند تلاش افراد و گروه ها براى رفع این مشکل در جاى خود لازم و قابل ستایش و سپاس گذارى است.
به همین جهت و از آن رو که گفته اند: ید الله مع الجماعة(93)؛ دست خدا با جماعت است. سزاوار است مسلمانان برخاسته، براى تأسیس مؤسساتى جهانى براى ازدواج مجرّدان در سراسر جهان تلاش کنند. باید توجه داشت که کار سازمانى و منظم نیازمند کوشش و امکاناتى است، به بزرگى مشکلى که قصد ریشه کن کردن آن را داریم. بى شک اگر اخلاص و توکل به خدا در کار باشد، فراهم آمدن این تشکل محال نخواهد بود. مى گویند: سفر هزار فرسخ با گامى و باران با قطره اى آغاز مى شود.
از دیگر سو شایسته است که این مؤسسات به قانون شورا و تعدد احزاب تن دهند تا همواره با مقتضیات زمان سازگار شوند؛ به ویژه که غرب و دستگاه هاى مخفى آن براى گسترش فساد و فحشا در میان مسلمانان، به جنگ با مؤسساتى خواهند آمد که براى اصلاح اوضاع مسلمانان در جاى جاى جهان کار مى کنند.
نیز سزاوار است که این گونه مؤسسات اصلاحگر همواره با فقها و مراجع تقلید در تماس باشند و از رهنمودهاى آنان استفاده کنند تا در اقدامات خود از پشتیبانى مستمرّ آن ها برخوردار گردند. این پشتیبانى، آن ها را در توسعه و شتاب بخشیدن به اقداماتشان در زمینه هاى مختلف مساعدت خواهد کرد(94).
همچنین لازم است که این مؤسسات متخصصانى در زمینه هاى گوناگون: جامعه شناسى، روان شناسى، اقتصاد و مانند آن در اختیار داشته باشند . نیز مى توانند از پشتیبانى بازرگانان و شرکت هاى بزرگ اقتصادى بهره مند شوند و این امر از طریق تبلیغات و پخش آگهى براى آن ها در چهارچوب موازین شرعى میسر مى شود.

ادامه دارد ...

برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

 

در احـوالات علامه مجلسى(91) (قدس سره) آمده است که ملاّ صالح مازندرانى(92) در جلسه درس او شرکت مى جست. چون ملا صالح رتبه علمى ممتازى داشت، استاد او را تشویق به ازدواج نمود و پس از آن که احساس کرد مایل و موافق است، به او فرمود: اگر تو علاقه مندى که ازدواج کنى، به من اجازه بده که همسرى صالح برایت برگزینم. و او همان جا به استادش اجازه داد. علامه مجلسى دخترى به نام آمنه داشت که علاوه بر تدیّن و تربیت اخلاقى، در احکام شرعى نیز دانشمند بود؛ چرا که پدرش او را از خردسالى به خوبى آموزش داده بود. هنگامى که علامه وارد خانه شد، آمنه را خواست و به او گفت: شوهرى برایت انتخاب کردم که در نهایت فقر، ولى در نهایت فضل و علم و تقوا است. و تو در پذیرش یا رد، آزادى. دختر گفت: فقر براى مرد عیب نیست. خلاصه سخن این که هر دو موافقت خود را براى این پیوند اعلام کردند و علامه مجلسى شمارى از مؤمنان را به مجلس عقد دخترش دعوت کرد.
آرى، یکى از مسؤولیت هاى والدین آن است که هنگام فرا رسیدن زمان ازدواج فرزندان شان، آن ها را به ازدواج تشویق کرده و آنرا پیچیده نکنند. به شروط مادى توجه ننمایند و بر مهریه اندک و ساده زیستى در زندگى تأکید کنند تا با آسانى کامل انجام گیرد، چه این که خوشبختى در گرو مال، اتومبیل و نظایر این ها نیست.

 

ادامه دارد ...


برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
 

بسم الله الرحمن الرحیم

*( الهُمَ صَلی عَلی مُحَمّد وَ آل مُحَمّد )*

متأسفانه این معضل همچنان پابرجا است، چه این که بسیارى از پدران و مادران براى حل معضل عزوبت فرزندانشان و گریز از پیامدهاى منفى آن تلاش کرده اند، ولى پس از رنجى دراز با این که درهاى بسیارى را کوبیدند موفق به حل آن نشده اند.
راستى علت این درماندگى چیست و نقص کار در کجاست؟ با این که در روایات بسیارى به وضوح بر نقش عظیم والدین در به سرانجام رسیدن این عمل تصریح شده است چرا این پدران و مادران در حل این مشکل موفق نشده اند؟
جواب این است که بسیارى از پدران و مادران در حل مشکل عزوبت فرزندانشان جدّى نیستند، و گرنه رویگردانى آنان از سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در امر ازدواج و سفارش اسلام به شتاب کردن در تزویج پسران و دختران، هیچ دلیل و معناى منطقى ندارد.
مى بینیم پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به منظور آسان کردن امر ازدواج به کاستن مقدار مهریه ها دعوت کرده فرموده اند: برترین زنان امت من زیباروى ترین و مهر اندک ترین آنانند(87). همچنین حضرتش مسلمانان همه عالم را، به ساده زیستن در زندگى فرا خوانده و فرموده اند که مادیات را به مانعى براى ازدواج بدل نکنند و مؤمن را کفو و همتاى مؤمن دانسته اند. حسب و نسب و مال و خانه و مانند آن در اسلام و آموزه هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان پاکش جایى ندارند، اما ـ متأسفانه ـ این سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)امروز مورد عمل مسلمانان قرار نمى گیرد.
بسیارى از پدران ومادران در این زمانه از سنّت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم)روى برتافته و به مادیات توجه داشته، براى ازدواج شروطى گذاشته اند که عملاً از تزویج دختران و پسرانشان جلوگیرى مى کند. براى نمونه، این که پسر باید دارا و برخوردار از مال و موقعیت ممتاز اجتماعى باشد، و یا دختر از خانواده اى ثروتمند باشد و یا نظایر آن. با این حال توقع دارند که از معضل تجرد که گریبان گیرشان شده رها شوند. شگفتا! با چنان رویگردانى آشکار، چگونه این رهایى امکان دارد؟! براى این که پدران و مادران در حل مشکل عزوبت فرزندانشان توفیق یابند، باید به سنّت هاى اسلامى در ازدواج بازگردند و با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پیمان ببندند که به سفارش هاى مهمّ ایشان در این باره پایبند باشند، چرا که در غیر این صورت، معضل تجرد دختران و پسران همچنان بر کشورهاى ما حاکم خواهد بود و پدران و مادران به خاطر پیامدها و مشکلاتى که مجرّد ماندن فرزندانشان به وجود آورده، در رنج خواهند ماند.
حسین بن بشار مى گوید: درباره مردى که براى خواستگارى [دخترم] آمده بود، به امام باقر(علیه السلام) نامه اى نوشتم و از ایشان کسب تکلیف کردم، حضرت چنین پاسخ دادند:
من خطب إلیکم فرضیتم دینَهُ و أمانَتَهُ کائناً مَن کانَ فزوِّجوه، إلاّ تفعلوه تَکُن فتنةً فی الأرضِ و فساد کبیر(88)؛ هر کس در هر موقعیتى به خواستگارى نزد شما آمد و دیندارى اش را پسندیدید و او را امین یافتید، او را همسر دهید که اگر چنین نکنید، در زمین فتنه و تباهى بزرگى پدید خواهد آمد.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده اند:
إنّما أنا بشر مثلُکُم أتزوّجُ فیکم و اُزَوِّجُکُم إلاّ فاطمة فإنّ تزویجهَا نَزَلَ مِنَ السماءِ(89)؛ من نیز بشرى مثل شما هستم که در میان شما ازدواج مى کنم و به شما همسر مى دهم مگر فاطمه را که همسرى او از آسمان فرو فرستاده شده [و به فرمان الهى] است.
امام جعفر صادق(علیه السلام) نیز مى فرمایند:
المؤمنون بعضُهُم أکفاءُ بعض(90)؛ مؤمنان، برخى کفو و همتاى برخى دیگرند.

ادامه دارد ...


برگرفته از کتاب جوانان؛ ازدواج وراهکارها

نوشته آیت الله محمد شیرازی

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

X